* این نوشته داستان فیلم را افشا میکند.
هفتۀ گذشته مینی سریال «the queen’s gambit» را تماشا میکردم. شخصیت اول این سریال «الیزابت هارمون» نمونۀ اعلای چیزی است که روانشناسان آن را «تابآوری روانی» میخوانند؛ یعنی توانایی حفظ سلامت روان در مواجهه با مصائب و دشواریهایی که ذاتا آسیبزا هستند. این سریال داستان زندگی الیزابت را از یتیم شدن در نه سالگی تا تبدیل شدن به یک قهرمان جهانی شطرنج پی میگیرد. بیش از دو دهه است که افرادی شبیه الیزابت توجه روانشناسان را به خود جلب کردهاند و موضوع اصلی پژوهشهای تابآوری بودهاند. هدف از این پژوهشها شناخت ویژگیها و راهبردهای افراد تابآور در مواجهه با دشواریهای زندگی است تا بتوان بر اساس آن «نسخۀ تابآوری» تجویز کرد. هماکنون تعداد زیادی از این نسخهها روی وب وجود دارد و با جستجوی کلمۀ تابآوری (به انگلیسی: resilience) میتوانید آنها را ببینید.
ایدۀ «یتیم رنجکشیدۀ قهرمان» حتی از ادبیات مکتوب هم قدیمیتر است و به عصر اساطیر و افسانهها برمیگردد. اما رسمیت یافتن این ایده در غالب نظریۀ تابآوری، تغییر مهمی در روانشناسی مدرن و فرهنگ عمومی بود؛ زیرا چهرۀ آسیبدیدگان رویدادهای کودکی را، از قربانیان منفعل و مستحق ترحم، به افرادی مبتکر و بااراده تغییر داد. با این حال رسانهها و کتابهای خودیاری مفهوم تابآوری را بیش از حد ایدهآلسازی کردهاند. آنها با اشاره به نتایج پژوهشهای همبستگی، ادعا میکنند تابآوری زره فولادینی است که اگر آن را بر تن کنید از همۀ آسیبهای روانی در امانید. این منابع کمتر به تجربۀ زیستۀ افراد تابآور میپردازند. چه بر سر کودکی میآید که ناچار میشود از خودش در مقابل جهانی بیمهر دفاع کند؟ او چه ترسها، رنجها و تنهاییهایی را تجربه میکند؟ این عمل قهرمانانه برای او به چه قیمتی تمام میشود؟ مینیسریال «the queen’s gambit» نمونۀ خوبی است از آثاری که آن روی دیگر تابآوری را نشان میدهند.
محکم و نفوذناپذیر از بیرون، شکننده و مضطرب از درون؛ این چهرۀ حقیقی بسیاری از افراد تابآور است که سریال به خوبی در قالب شخصیت الیزابت ارائه میکند. او طرد شدن توسط پدر، خودکشی مادر و زندگی غمبار در پرورشگاه را از سرگذرانده و دوام آورده است. اما از درون زخمی است. البته زخمهای الیزابت او را به بیمارستان روانی، زندگی بزهکارانه یا خودکشی نمیکشانند –و به همین دلیل او را تابآور به حساب میآوریم- اما به طرز مزمنی آزارش میدهند. او مضطرب و تنهاست و شطرنج و قرصهای آرامبخش تنها پناهگاهش هستند. سریال ماهیت تابآوری را خیلی خوب فهمیده است: تابآوری تاج زرینی نیست که بر سر بگذارید و از آن پس به خوبی و خوشی زندگی کنید؛ تابآوری کولهبار سنگینی است که شانههایتان را زخمی میکند اما ناچارید حملش کنید، زیرا تنها توشۀ شما برای زنده ماندن در برهوت است.
ایدهآلسازی دربارۀ تابآوری باعث میشود فراموش کنیم که زندگی تابآورانه با زندگی سالم فرق دارد. تابآوری یک اقدام اورژانسی در شرایط بحرانی است؛ درست مثل زمانی که بدن به خاطر کمبود کلیسم، ناچار میشود استخوانها را تجزیه کند؛ اقدامی هوشمندانه اما تاسفآور. در شرایط مطلوب، هیچ انسانی و مخصوصا هیچ کودکی نباید ناچار به زندگی تابآورانه شود. البته خوب است که مردم را به راهکارهایی برای زمان ضرورت مجهز کنیم، اما تاکید بیش از حد بر پرورش تابآوری، باعث میشود مشکل اصلی را از یاد ببریم: مشکل اصلی شرایط و ساختارهای اجتماعیای هستند که تابآوری را به آخرین سنگر بقای فرد تبدیل میکنند.
مینیسریال «the queen’s gambit» پایان خوشی دارد؛ الیزابت به سمت و سویی میرود که میتوان آن را «فراتر رفتن از تابآوری» نامید. او میآموزد که بدون تمسک به آرامبخش، شطرنج بازی کند؛ اعتماد کردن و کمک گرفتن را تجربه میکند و به روابط آشفتهاش با دوستانش سر و سامانی میدهد. همۀ افراد تابآور به اندازۀ الیزابت خوششانس نیستند؛ علی رغم بعضی تبعیضها، الیزابت به خاطر جنسیت، نژاد، طبقۀ اقتصادی یا باورهای سیاسیاش، به طور جدی آزار نمیبیند و محدود نمیشود. جهان بزرگسالی برای او نسبتا امن است و او فقط باید به این امنیت عادت کند و آن را بپذیرد. برخلاف الیزابت، بسیاری از افراد تابآور، تا پایان عمر به زمین امنی که در آن بتوانند زرهشان را کنار بگذارند نمیرسند؛ برای این افراد تابآوری اسم رمز جنگیدن در بیرون و رنج کشیدن از درون است.