ویرگول
ورودثبت نام
مائده سمیعی
مائده سمیعی
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

اگه عاشقت نبودم

 اگه عاشقت نبودم،پا نمیداد این نوشته .مثلا!
اگه عاشقت نبودم،پا نمیداد این نوشته .مثلا!

مطب روانشناس،دم غروب،توجای

مراجع: دختر جوانی ست با شلوار جین آبی تنگ،ژاکت گشاد و بلند کرم رنگ و روسری مشکی

{ داخل.کناپه ای طوسی رنگ مقابل یک میز اداری.نور کم}

مراجع انگارکه درحال ادای عادتی ست،در بدو ورود روی کاناپه ولو میشود، چشم هایش را میبندد وشروع می کند به حرف زدن...(مونولوگی نسبتاکوتاه شکل میگیرد)

عاشق بودم خوب .یعنی شدم. پس وپیشی داشت. بالا وپایین داشت... پیش خودمون بمونه فراغت هم کم نداشت...اما عاشق بودم خوب.گوش ت بامنه، داستان.نه.من داستان نمیگم.

من حالم خوبه ...،فقط نمی تونم گریه کنم! نه که همش در حال خندیدن باشم .نه ...ولی دکتر جون، لااقلکم تو قبول کن گریه لازمه. میگن سبک میکنه. ولی انگاری ما همون سبک نشیم سنگین تریم.نه؟!

بذار کار سخت رو همین اول بکنم...

من مردم.نه من هنوز زنده ام.... حقیقت اینه که تموم شده م ... اینها باهم فرق می کنن.الان یک سال از تموم شدنم می گذره.اما نه سالگردی برای تموم شدنم گرفتن و نه یادش بخیر بادی گفتن .ای ،که چقدر بی وفاست این آدمی! نه که حرف من باشه ها.قدیمی ما میگن!

اصلا مزاری ندارم... اگر کسی،گیریم خودم،این منی که دیگه من سابق نیست ،بخواد برای خودش فاتحه ای بخونه واشکی بریزه و از گِله گذاری های مرسوم روزگار بگه ،چه باید بکنه...؟؟ میگن فاتحه رو از هر جا بخونی میرسه! راست میگن؟لابد راست میگن؟ قدیمی ها هرچه گفتن راست گفتن.

چرا من گوری ندارم؟حتی اینقدر معرفت خرج م نکرد که که خاک م کنه! اون روز که تموم شدم برف میومد. گمونم24 آبان سال نمیدونم هزار وسیصدو چندبود....برف میومد! چه برفی.اون روز رو یادمه،همش فکری ش بودم. نکنه لباسش کم باشه... نکنه تو راه بندون گیربیوفته! زمین سُره..نکنه لیزبخوره! می پرسی اما اون چی؟ فکری م بود؟ نبود.مگر گاهی که سرش خلوت بود.نه که سرش شلوغ باشه ها،به فکر من که میرسید اینطور ادعا می کرد.راستش همه اینا ازوقتی شروع شد که اون اعتراف زورکی کوفتی رو ازم گرفت وگفتم که خاطرش رو میخوام. که اگه نگفته بودم... که اگه عاشقش نبودم...

دختر جوان چشم باز می کند، چهار زانو روی کاناپه می نشیند
کاناپه ی مفروض، مثلا.
کاناپه ی مفروض، مثلا.

دکتر جون، بیا و جون هر کی دوست داری بس کن این بحث دکتر نیستی رو...شما واس ما دکتری،تمام!اینکه میگن تاریخ مرگ فلان کس،نامعلومه یعنی چی ؟ یعنی تواینکه کی مرده شک دارن .نه؟ آخه منم چند وقته شکی شدم در مورد تاریخ تموم شدم!نمیدونم 18 شهریور بودیا24 آبان،زخم کدوم کاری تر بود که تمومم کرد؟24 آبان.آره.شهریور همون سالی که گذشت تا مرز تموم شدن رفتم.خسته بودم.خیلی خسته بودم. داشتم تموم میشدم که یادم اومد، آدمیزاد دقیقا وقتی داره تمومه میشه ست که باید ادامه بده و مرز خستگی روردکنه،ادامه دادم،نمیدونم اون مرز رو رد کردم یانه ! اما دیگه احساس خستگی نمیکردم.میگی خودم رو انکار میکنم!نه.این من نیست. نیست که نیست.

این دواسمی بودنم دردسری شده برام. چرا پدرومادرم روم دو تا اسم گذاشتند رونمیدونم ولی این روش نوین اسم گذاری شون شد،شروع تردیدها وگیرکردن های من ،بین دوراهی هاوبعضا چندراهی های زندگی! چرا اسم دوتا بچه ی قبلیشون با سین شروع میشه،و اسم من با میم؟لابد برای جبران این سهل انگاری وادامه یافتن نظم ادواری در نامگذاری بچه هاشون ... نام دومی روم گذاشتند و ساره صدایم کردند.راستش اینا رو که گفتم حدس های خودم بود.هیچوقت ازشون نپرسیدم چرا؟؟ بگذریم.این من که من نیست،دیگه ارزش بحث کردن هم نداره.

امروز چندمه دکتر؟ شدیکسال وچندروز وچندساعت ودقیقه وکوفت ثانیه که این درد بی رمق م کرده. میگن مردن درد نداره، آنی ه وخلاص.اما،تموم شدن خیلی درد داره.اینو قدیما نگفتن خودم میگم.

تومیدونی شتر ها چطور میمیرن؟ منم نمیدونستم.دیشب شبی بود،مثل هرشب و از فرط ملال روزی که گذشته بود و فراراز کلافگی شب های پاییزی که عجیب کش میان ،قبل از خواب، فیلم وطنی پلی کردم و نشستم به تماشا،که چی ؟؟ هیچی .کلا در وصف فیلم همون هیچی کفایت میکنه ،اماهیچی هم بازیه چیزی هست! یعنی... !باشه دکتر جون، برزخ نشو.کم طاقتی ا.میرم سر اصل حرفم.

نمونه ای چند،از شتر های فوق الذکر،مثلا!
نمونه ای چند،از شتر های فوق الذکر،مثلا!

یه جایی از همین محصول وطنی یکی از بازیگرهای زنش به بازیگر مرد مقابلش،نه ببخشید در اون لحظه شونه به شونه ی هم بودند پس باید بگم به، بازیگر نقش مجاورش ، که از قضا سر مزار یه دوست هستند میگه: «میدونی شترها چطور میمیرند؟مرد هاج وواج بود.یادم نمیاد چی جواب داد!من از اون گیج و ویج تر.اما زنه گفت،شتر میتونه چندین و چندروز توی بیابون بره وبره...ومسافرهاش روببره حتی بدون اینکه آب یاغذایی بخوره اما یهو خسته میشه،کم میاره ،وایمیسته،میشینه ودیگه بلند نمیشه.»تموم میشدن هم همین شکلیه! و من پارسال تموم شدم.گذاشتم و گذشتم.اما این درد نگذاشت ونگذشت.احتمالا تو کتاب هایی که تاحالا خوندی ننوشتند دکتر جون،ولی بعضی دردها ریشه میدند،قد میکشند،شاخ وبرگ میدند وثمرشون رنج ه . رنج ،ازدردی که میکشیم. من نمردم دکتر جون، تموم شدم.اینا باهم فرق دارن.اینو گفته بودم؟شاید!آقربونت،اینارو که میگم بنویس،که بعدا به کارت میاد.چی شد که تموم شدم ؟حکایت ش قصه ی هزار ویک شبه؟ یکسال این من بودم که بی من سر کرد.

دارم گریه می کنم...آقای دکتر دستت شفاست،نفس مسیحاست...میدونی تو این یه سال چقدرخواستم و خودمو کشتم اما دریغ از یه قطره اشک.تف به این روزگار لاکردار.

آقای دکتر شما وکیل خوب سراغ نداری؟؟

نه. یعنی بله.واسه خودم میخوام.نه خودم زورم نمیرسه.نشد که بشه.شما میدونی قربانی ها چه حسی نسبت به قربانی کنندگانشون دارند؟

نه بابا نترس.مااگه زورمون به زور این دنیا میرسید.الان غلاف کرده و بی زور رو این کاناپه ولو خدمت شما نبودیم. نه دکتر جون.دکتر جون،عروس تعریفی شدی ااا.ببخشید دوماد!حالا هر چی! ای مار بگزه زبونمو .خودم تعریفت رو کردم.دیدی چیکار کردی؟گریه ام بند اومد.اَکِهی...یه سال تموم هی برو ،هی بیا! آخرش فقط چهارتا قطره...دربرابر این حجم تلنبارشده تو گلوم مثل قطره ست مقابل دریا.

چی شد دکتر جون، رنگت عوض شد؟ دریا دوست داری؟یادریا رو دوست داری؟ از حالت حالات پیداست که داشتی! که گفتی اسمش دریاست.چشم هاش هم،همرنگ دریاست.یعنی گفتی بود!خوب حرف میزنی دکتر.واسش حرف بزن...

که گفتی وکیل خوب سراغ داری،اگه بگم واسه چه کاری؟

میخوام طلاق بگیرم.میخندی دکتر! نه اونقدرها هم حالم بدنیست. نترس! دکتر تو چرا اینقدر میترسی؟؟؟ سه تا نفس عمیقی بکش...آره دم،بازدم...دم... عمیقی تر.خوبه.حالا با دقت بشنو چی میگم...میخوام طلاق بگیرم،اما نه شوهر نداشتم.از خودم.این من م دیگه واسه من ،من نمیشه. یه شِکواییه هم میخوام تنظیم کنم علیه اون یارو! همون دیگه! میخوام اعاده ی حیثت کنم از طرف دلم.دلی که شکست و بی جون رهاش کرد. دلم، شخص حقیقی حساب میشه یاحقوقی؟میگی پزشک قانونی هم میفرستنم؟؟؟ یعنی قلبمو؟ جراحت ش بعد یه سال بدتر شده که بهتر نشده! اما دکترش باید اهل دل باشه که بتونه سطح جراحت رو تشخیص بده.اما اگه شانس ماست یه بی دل ش میخوره به تورمون.

دکتر گریه میکنی؟! ماجرا شما هم غلط نکنم عشقی ه؟ که گفتی اسمش دریاست ؟قشنگ بوده لابد.دریا که خیلی قشنگه!

نمی دونم چرا حواسم پرت آهنگ دریا اولین عشق مرا بردی شد؟؟؟ واین کله ی کوفتی پر شد از شعر وملودی و دیگه صدات رو نشنیدم...اما دیدم که گره ی اون کراوات آبی روشنت رو شل کردی و یه دستمال برداشتی...

دکتر جون، تو دکتری ولی ته تهش آدمی جونم! راحت باش.میخوای بیای روی این کاناپه یکم ولو شی؟ والا به خدا.بی تعارف.لامصب بدجور دواست ا.

چی دکتر جون؟؟ اگه یه وقت همچین وکیلی سراغ داشتم بگم پرونده ی قلب تو رو هم قبول کنه؟؟ پس سراغ نداری.

گفتم که دکتر، نترس. نترس وگریه کن تا اشک های نریخته وتلنبارنشده ی توت سنگ نشدن ،گریه کن.

دکتر باورکن.دکترهاهم گاهی دکتر لازم میشن.گریه لازم میشن.سخت نگیر وگریه کن.

دکتر، راستی،واسه این منی که من نیست چی تجویز میکنی؟

بازم هیچی ...؟!!

پس ویزیت امروز رو هم، باز مهمون شمامم.

داره بارون میاد،واقعا!
داره بارون میاد،واقعا!
دخترجوان از روی کاناپه بلند میشود،لباسش را مرتب می کند به سمت در می رود.می ایستد به سمت دکتر روبرمیگرداند.در حالیکه لبخند میزند ... می گوید:

میگم فیلم شدیم ماهم دکترجون،یکی بود که اسمش محمد صالح علاء بودگمونم.منظورم اینکه،اینیکه میخوام الان بهت بگم حرف من نیست.اون می گفت:من برای عاشق خسته.عاشق بی کسی،عاشق بی چیز،راه رفتن، گریه کردن،زیر باران،می کنم تجویز.

دختر در حالیکه به پنجره ی پشت سردکتر اشاره میکند،میگوید:

بزن بیرون دکترجون... داره بارون میاد.


داستاننویسندگینمایشنامهداستان کوتاهدلنوشته
یه دانشجوی همیشگی دیزاین که معتقده مهم ترین سلاحه ش قلم شه،چه باهاش ترسیم کنه وچه باهاش بنویسه.(:
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید