دیشب ،بینزمانی که بیدار نبودم و کاملا هم خواب نبودم داشتم به عشق فکر میکردم .زیاد پیش میاد که بهش فکر کنم ."دوست داشتن"،"عاشق بودن".
قبل از ادامه خوندن بنویسید برام تا حالا عاشق شدید ؟
همچنین تا حالا کسی رو خیلی دوست داشتید ؟
و آیا این دو جواب یک نفر بودن ؟
وقتی بچه بودم عین همه بچه های دیگه عاشق سیندرلا بودم ،اینکه چطور شاهزاده سوار بر اسب سفید اومد و اونا تا ابد با هم خوشحال زندگی کردن .یکم که بزرگ تر شدم از عشق و عاشقی فرار شدم .معتقد بودم ازدواج گند میزنه به ازادی ادم .چیه اصلا مگه ادم نمیتونه تنها باشه .این همه کار هست که میشه تنهایی انجامش داد. به خوبی یادمه عمم میگفت ."انقدر خوبه یکی رو داشته باشی باهاش بری بیرون کافه سینما "اون موقع خندم گرفته بود و میگفتم عمه من این کار ها رو تنها هم انجام میدم .
همین جوری با همین عقیده که من قراره حالا حالا تنها زندگی کنم .من قرار نیست هیچ وقت از هیچ ادمی خوشم بیاد و تمام این صحبت ها تا همین چند سال پیش زندگی کردم .تا اینکه یه شب یه خوابی دیدم .
خودم و خیلی ها معتقدیم اون خواب کاملا الکی و بر پایه چیز های بوده که توی روز دیدیدم .خوابی که شامل مردی میشد که انگار با تمام وجود حس میکردم دوستش دارم ،مردی که فقط یادمه عینکی بود .خواب بود اما وقتی بهش گفتم بره ،حس کردم هم قلب خودم رو شکوندم هم قلب اون رو .و اون رفت .میخواستم جلوش رو بگیرم اما دیگه دیر بود .
بعد از اون خواب همه چی عوض شد.خنده داره نه ؟ انگار به خودم اجازه تغیر دادم .که بد نیست کسی رو دوست داشتم باشم .بد نیست بخوام کسی منو دوست داشته باشه .
از یه ادم خوشم اومد .ندیده بودمش اما از رفتارش خوشم اومد .با خودم کلنجار رفتم که ایا درسته یا نه .ایا باید پنهانش کنم نادیده بگیرمش یا باید بیانش کنم .بعد از روز های تفکر .به این نتیجه رسیدم که اگه روز مرگم میفهمیدم کسی منو دوست داشته و بهم نگفته شاید ناراحت میشدم .چون ممکنه بود منم خوشم می اومد و همه اتفاق های قشنگ بخاطر یه کنار کشیدن باد میشد میفرت هوا .پس بی هیچ تفکری بهش گفتم ازش خوشم میاد .خب ازم خوشش نمی اومد .اما یه چیز جالب فهمیدم تمام این مسیر انگار برام اجبار بود .انگار برام این تعریف شده بود که اگه دست بزاری روی دست قراره تنها بمونی .و تنهایی همون حسی رو دارع که اون لحظه ها از خواب داشت . فراموش کرده بودم باید اروم باشم و منتظر اتفاق های خوب .عصبی بودن و عجله داشت تورو به بهترین چیز نمیرسونه .
ولی به هرحال دوست داشتن و دوست داشته شدن باید خیلی لذت بخش ارامش بخش باشه .عشق و عوشقی نه .دوست داشتن و دوست داشته شدن در نظر من متفاوت از عشق و عاشقی است .
در پایان این متن بهم ریخته ،که فکر نمیکردم بهم ریخته بشه ولی شد باید بگم :
میگن هرجی بخوی بهت داده میشه .دیر یا زود داره اما داده میشه. بیاید از خدا یه عشق چندلر و ریچلی .لیلی و مارشالی .تد و مامان بچه هاش بخوایم .از اون مدلی که توی سریال mom ،مام با ادام داشت .