اولین خاطره از دندون پزشکی رفتن که به یاد میارم به وقتی برمیگرده که قدم یکم بالا تر از دستگیره در بود.وقتی بهش فکر میکنم تصویر یه اتاق خنک توی ذهنم بازسازی میشه .یه تخت دندون پزشکی که رو به پنجره است و پنجره ای که میشه از اون درخت ها و نور خورشید رو دید .دندونپزشکی توی یه اپارتمان بود و طبقه دوم قرار داشت .محیط دندون پزشکی واقعا سرد بود .اونقدری سرد که وقتی به یاد میارم تمام بدنم دوباره یخ میزنه .جالبه که از کار های که روی دندونم انجام میدادن چیزی رو به یاد ندارم و فقط به یاد میارم که وقتی کار تموم میشد خانم دکتر بلند میشد و یه آینه ی دندون پزشکی بهم میداد .میگفت
"از این به بعد حواست به دندون هات باشه که خراب نشن .حسی که داشتم رو به یاد دارم .پشیمونی و تکرار اینجمله که" از این بعد حواسم بهشون هست" و نبود .
وقتی بزرگ تر شدم دندون هامکج بود و به همین دلیل رفتم که ارتودنسی بزارم .۵سال سختی بود .هر سری که قرار بود بریم اونجا تا چک بشم استرس داشتم .خر بار قلبم به تپشمی افتاد .تپش خوب نه .تپش دردناکو بد .اونپنج سال تمومشد .بعدش هم تمومشد .اما من متوجه نشدم دلیل این ترس بزرگم از دندون پزشکیه چیه .این بار سعی کردم یه دلیل براش پیدا کنم .شاید بخاطر دستگاه های وحشتناکشون باشه .شاید بخاطر محیط سرد و بی روحش باشه .شاید بخاطر درد باشه .درد به تنهایی میتونه دردناک باشه اما خاطره از درد از خود درد بدتره .خاطره از درد تو رو میکشه بخاطر چیزی که الان متحمل نمیشی بلکه بخاطر چیزی که در گذشته کشیدی .
چرا دندون پزشکی انقدر ترسناکه ؟خب شاید جوابش رو پیدا نکنم و تا ابد از دندون پزشکی واهمه داشته باشم اما شاید یه روز متوجه بشم که چیز ترسناکی وجود نداره .درد هست اما میتونیم تحملش کنیم .ناراحتی هست اما میتونیم باهاش کنار بیایم .به هرحال برای فهمیدن این موضوع به زمان نیاز داریم.