نویسنده این کتاب رضا قاسمی است. نویسنده ، آهنگساز و کارگردان تئاتر. جز چندین کتاب ، چندین نمایشنامه هم نوشته است. ازین نویسنده قبلا کتاب "هم نوایی شبانه ارکستر چوب ها" را خوانده بودم. قلم فوق العاده ای دارد. ولی طبق چیزی که آخر این کتاب جدید متوجه شدم از دل بداهه نویسی این رمان هایش را در می آورد. ایران هم که زندگی نمیکند. در محیط فرانسه زندگی میکند برای همین بی ادب است تا حدودی و در رمانش از واژگان زشت استفاده میکند ولی قلمش جادویی ست. یعنی شعر می گوید گویی. در این رمان سه داستان در کنار هم روایت میشود تا آخر کار به هم برسند. راوی از معشوقه هایش در دوران نوجوانی و محله شان در شرکت نفت می گوید و زن های همسایه. بعد در مورد خاطرات بیمارستانش می گوید. بعد در مورد معشوقه هایش "ش" و "س" میگوید.
رمان خیلی تکه پاره است. یک خط داستانی منسجم ندارد و خودش میگوید که به خاطر بداهه بودنش است و همین جذابش میکند. یعنی از آن رمان هاست که هر دفعه چند بار پشیمان میشوم از خواندنش ولی باز فصل بعدی اش میگویم خوب شد خواندمش. چاه بابلش را هم خریده بودم ولی از بس بی ادبی بود ردش کردم رفت. اما الان باز دلم می خواهد بروم بگیرمش و بخوانم. قلم درخشان است. گودرز را به شقایق ربط دادنش جالب است. البته اینکه میگم بی ادبی هم چون من خیلی پاستوریزه هستم میگویم وگرنه خیلی ها شاید به به چه چه کنند و بگویند نخیرم خیلی هم با ادب است. قربانش برویم شبیه مولایمان ایرج میرزا مینویسد کمی. چند سال است می خواهم این کتاب را بگیرم. ولی قسمت نشده بود. حالا چه کسی این کتاب را معرفی کرده؟
رفیقم که دستی در هنر دارد و کارگردان تئاتر است و حضور او در زندگی ام باعث شد داستان کوتاه بنویسم و کم کم نویسنده شوم. البته نویسنده که کلمه ی بزرگی ست. در لیگ دسته سوم نویسندگی قلمی بفرسایم.
این تجربه بداهه نویسی اش و انتشارش در وبلاگش باعث شد منم دلم بخواهد ازین کارها بکنم! یک نویسنده دیگر هم بود که داستان دنباله داری را در وبلاگش می گذاشته بعد تبدیلش کرده به کتاب. کار جالبی ست. از خواننده ها هم آدم فیدبک میگیرد و نظرهایشان به جریان داستان خط می دهد.
پی نوشت: حالا من هی از مثبت هجده بودنش میگویم و بی ادبی بودنش مطمئنم که خیل زیادی از دوستان بروند و کتاب را بخرند و بخوانند.
پی نوشت 2: اگر میگی بی ادبیه سید .. چرا خودت هی میری میخری میخونی؟
پی نوشت3: من مثل این سانسور چی ها هستم. میخوانم که اگر خوب نبود به بقیه بگم نخونید. بعد می آیم و کلی تعریف میکنم ازش. :دی
پی نوشت 4: عالم داستانی نویسنده خیلی رها و در هپروت است. پرش های داستانی زیاد است. میبنی در یک خط سه خط داستانی در جریان است. میزند به گذشته ، به حال، به افکار توی سر راوی.
پی نوشت5: کتاب غیر قانونی چاپ شده ولی توی یکی از کتابفروشی های معتبر مشهد خریدمش! و البته حرف های زشتش به همین خاطر است. چون از ارشاد نگذشته است که!
پی نوشت 6: اینم پست کوتاه ، برید حالشو ببرید ..
سید مهدار بنی هاشمی
06 اسفند 1402
از دیگر نوشته های این بنده ی حقیر سراپاتقصیر:
1-اول از همه رمان پدر عشق بسوزدم که ارشاد ردش کرد اگر چاپ میکردم باید 400 هزار تومان پول میدادید میخریدینش. ولی به علت عشقم به ویرگولی ها اینجا برای رضای خدا گذاشتمش: (نکته: این یک رمان عاشقانه نیست. یک رمان طنز هست)
2-دوم رمان یک عاشقانه سریع و آتشینم که اولین رمانی هست که سال 96 چاپ کردم و اینم چون نسخه هاش تموم شده بود و دوباره چاپ نشد. من براتون گذاشتمش که از لینک زیر میتونید به قسمت هاش دسترسی پیدا کنید و بخونید:
حالا بریم سراغ نوشته های همینجوریم! که قبلا گذاشتم و برای اینکه شما راحت تر دسترسی داشته باشین لینکاشو زیر میزارم براتون:
1-این پست رو خیلی دوست دارم .. بخونید حتما!
پستی به مناسبت 200 تایی شدنم. که خب زیاد هم خوانده نشد و استقبال نشد ازش .. ولی جالبه وقت داشتید بخونید!
3-اینم از پست "شانس ما هر چی چهارشونه س کنار ما میوفته تو اتوبوس" که خب تشکیل شده از دو تا داستانه! جالبه ..
4- باز هم یک اسنپ نوشت دیگه که داستانم با یک راننده اسنپ بود که می گفت من یک میلیون دلار پول داشتم چند سال پیش و از خاطراتش در کشورهای اروپایی میگفت.
پی نوشت 7: مرسی که میخونیدم!