نمی خواهم برایتان داستان تعریف کنم. می خواهم برایتان از گروهی از جامعه بگویم که همچین کم هم نیستند. هیچ قانونی برایشان وجود ندارد. بسیار جسور و بی باکند و در جاده ها می رانند و لرزه بر اندام بقیه می اندازند. چه بسا که عده ای از آنها به شغل شریف کیف قاپی و گوشی زنی مشغولند. یعنی خودم یکی هر وقت صدای موتوری میشنوم. سریع لرزه بر اندامم می افتد و اگر گوشی دستم باشد میگذارم توی جیبم. خسته شدم ازین همه داستانی که در مورد گوشی قاپی این عزیزان شنیده ام. همه جا زیر چرخ اینان است، پیاده رو، مسیر دوچرخه، مسیر اتوبوس، خیابان .. هیچ آداب و ترتیبی نمی جویند و هر چه میخواد دل تنگشام می گازند.
حالا در کل موتورسواری خودش کار پر خطر و پر ریسکی است. ولی خب این عزیزان دل هم به هیچ صراط مستقیمی هدایت نمیشوند. یعنی چراغ قرمز برای تمام موجودات عالم محدودیت است و ممکن است حتی حشرات رعایت کنندش ولی موتوری چه میگوید؟ هه هه .. چراغ قرمز. اینا سوسول بازیه واس ما. ما ردش میکنیم ببینیم کی میتونه جلومانه بیگیره. و خب هیچ کس هم نه عکسی از پلاکشان میگیرد نه جریمه شان میکند. نه موتورشان را توقیف میکند.
شاید با خودشان میگویند این بنده خدا همینجوری خدا زده اش که موتور سوار شده و ماشین ندارد. ولی خب واقعیتش این است که به خاطر آن هیجان موتور و قابلیتش برای پیچاندن ترافیک و دور زدن قانون و هزینه های پایینش خیلی ها هم موتور دارند هم ماشین. همین عموی خودم در تهران. یک ماشین شاسی دارد ولی چون ترافیک خیلی سگی ست در تهران برای خودش موتور خریده و به یاد دوران جوانی با موتور میرود سر کارش. بله. موتور همچین چیزی ست. من خودم می ترسم و سوار نمیشوم شاید برای همین است که انقدر مشکل دارم باهاش. و هر وقت سوار موتور یکی از دوستان میشوم میگویم بهش که قربونت همین یک دفعه رو چرتغ قرمز رد نکن. ما جونمان را از سر راه نیاورده ایم.
ولی خب موتورسواری به خیلی ها کیف می دهد. دلتون رو ببرم به صحرای نوادا. قربون اون پسری که هر روز صبح با موتورش میره دنبال دوس دخترش با موتور و میبرش میرسونش مدرسه. باشد که رستگار شوند.
پی نوشت 1: پسر داداشم بهتره. با تشکر از همه دوستان. یکم دیگه هم براش دعا کنین و یک حمد دیگه هم براش بخونید.. خدا خیرتون بده
پی نوشت 2: رفته بودم جلسه مشاوره گروهی. خانوم دکتر میگفت بعضیا مهر طلبن. یعنی وانمیستن جلوی ظلمی که بهشون میشه. میگن تو فقط باش .. بدیات هم باشه اشکال نداره؟ از خانوم دکتر پرسیدم من مهر طلبم؟ گفت فکر نکنم اینطور باشی ... بیشتر اهل مدارایی. راست میگه. بیشتر میگم بگذار و بگذر. ولی خیلی اشتباهه . میدونم .. آدم باید پای حقش واسته ..
پی نوشت 3: تجربه ثابت کرده وقتی جلوی طر وامیستی و بهش اشتباهاش رو میگی و تو روش مامیستی بیشتر جواب میده تا اینکه بگذری و ببخشی و رد شی ... قدرت خدا
پی نوشت 4: پیش به سوی 400 تایی شدن. نمی دونم سیستم ویرگول برای انتخاب پست به عنوان منتخبین چیه! ربطی به لایک و کامنت نداره ظاهرا ... الله اعلم
پی نوشت 5: چه پارتی خوبی بود خداروشکر .. .و خب تقریبا همه کسایی که اسمشون رو برده بودم خوندنش و کامنت گذاشتن! ولی با همه ی اون استقبال گسترده تو روز اول ، تو پست های منتخب نرفت و نرفت و نرفت و هنوز هم نرفته.
پی نوشت 6: سینفلد رو شروع کردم سریالشو. خیلی فان و باحاله .. به از فرندز نباشه کمتر نیست. من که خیلی خوشم اومد ازش.
پی نوشت 7: حرم که میرم. خیلی جالبه جیب عقب رو نمیگردن. همینکه تو حرم جنایت نمیشه خیلی کاره .. همینجور الکی میگردن افراد رو میفرستن تو. البته بستگی به طرف داره .. یک بار از در شیرازی رفتم . طرف چنان با عشق میگشت که بهش گفتم حاجی خیلی خوب میگردی .. حس کردم داری ماساژم میدی J)
پی نوشت 8: تکلیف گذاشتم برای شاگردای شائولینم که هفته ای یک بار باید زنگ بزنن بهم. وقتی معرفت ندارن مجبوری تکلیف کنی براشون دیگه .. همینی که هست! حالا زنگ میزنن میگن خب ما تکلیف این هفته مون رو انجام دادیم. یک جدول خیالی هم تهیه کردم که توش یادداشت میکنم که این هفته زنگ زدن یا نه.
پی نوشت 9: این چند وقته یک اسنپی درست حسابی هم پیدا نکردم که از توش یه چیزی در بیاد. یکی چشمم کرده حتما. خودشو بیاد معرفی کنه با موشک خیبر شکن بزنمش ... دیشب تنها شبی بود که گذاشتم اسنپیه رادیو گوش کنه. خیلی سر افکندگی داشت برام. ولی خیلی ذهنم درگیره این روزا .. قبراق نیستم!
البته دنبال تحول تو پستام هم هستم. یعنی چیزای جدید بنویسم براتون
پی نوشت 10: به زودی احتمالا جادو اضافه میکنم به پست هام.
پی نوشت 11: صبح رفتم با پسرداییم املت با روغن قورمه زدم. و خب خیلی سنگینه .. و الان که ساعت 13 هست هنوز سیرم. صبحانه ی مشتی که میگن اینه .. قیمتشم خیلی مقرون به صرفه ست و نونش هم همونجا تنور دارن تازه درست میکنن. اصلا یه چیز دیگه ست.
پی نوشت 12: تا پی نوشت 12 اومدی یک صلوات با و عجل فرجهم مون نشه؟
پی نوشت 13: خیلی نگران جنگ نیستم. بالاخره دیر و زود داره سوخت و سوز نداره. اما خب بخوام روزهام رو بر خودم و دیگران جهنم کنم نیستم. یکی از دوستان هر روز اخبار جنگ میزاره و غصه بمب اتمی که شاید اسرائیل بزنه رو میخوره! ولی خب با غصه خوردن چیزی حال میشه ؟ حاشا و کلا که نه ..
سید مهدار بنی هاشمی
17مهر1403
از پست های قبلیم اگر دوست داشتین بخونین :
انجمن حمایت از توله سگ های پدرسگ آپارتمان نشین