سلام دوستان. حالتون خوبه؟ خب ازونجایی که یک عدد سرم که در آن آمپول شستشوی کلیه تزریق شده بود نوش جان کردم و قرار است تا صبح 1000 بار به استراحتگاه-مستراح- بشتابم گفتم چون وارد روز جدید شدیم قسمت سوم رمان یک عاشقانه سریع و آتشین را بگذارم. ظاهرا تا صبح خواب ندارم و کاش یار و مرافقی بود که تا شب را در کنار هم صبح کنیم ! هی ی ی ... :)
و خب ازونجایی که برخی ها تازه میخوان رمان ها را شروع کنند و حوصله ی گشتن دنبال قسمت قبل را ندارند. این ها را در قسمت لیست ها ذخیره کردم تا دسترسی آسان داشته باشند!
ممنون از همه دوستان که داستان را دنبال می کنید و با کامنت های گرمتون باعث مسرت حال و انگیزه دادن بهم میشید تا هر روز فعالیت داشته باشم. و صفحه م رو به روز رسانی کنم ..
موفق و پیروز باشید
یا علی
این شما و این هم قسمت سوم "یک عاشقانه سریع و آتشین"