داستانهای روسی متفاوتند. در داستانهای تولستوی یا داستایوفسکی، بسیاری از وقایع در دنیای واقعی رخ نمیدهند، بلکه بیشتر در ذهن و خیال شخصیتها پیش میروند. همین نمایش افکارشان باعث میشود شخصیتها عمق بیشتری پیدا کنند. شاید به همین دلیل باشد که آثار نویسندگان روس اینقدر تأثیرگذار و ماندگار شدهاند. این رمانها معمولاً طولانی هستند و به موضوعاتی مثل وسوسه، مرگ، اعتراف و ایمان میپردازند. در این داستانها، روند خطی داستان کمتر اهمیت دارد و تصمیم شخصیت اصلی در لحظات حساس اهمیت بیشتری پیدا میکند. برای ما نیز مهمترین بخش داستان، تصمیم کاراکتر است؛ با ابهامات، افکار، لغزشها، وسوسهها و در نهایت تصمیم نهاییاش.
حتی مشکلات روانی هم در داستانهای روسی بهخوبی توصیف شدهاند. جالب اینکه نوشتههای داستایوفسکی تأثیر زیادی بر فروید، بنیانگذار روانشناسی، گذاشته است. من فکر میکنم تجربیات عمیق نویسندگان روس، مثل قماربازی داستایوفسکی و نوشتن رمان «قمارباز» در ۲۶ روز، دلیل خلق چنین آثار برجستهای است.

در نهایت، رمانهای روسی فلسفیتر، عمیقتر و روانکاوانهتر از رمانهای دیگر کشورها هستند. شاید دلیلش زمستانهای سخت و شرایط آبوهوایی نهچندان مساعد و بسیار سرد آن منطقه باشد که انسانها را وادار کرده با نگاهی عمیقتر و فلسفیتر به جهان بنگرند.
اگر خواستید نمونهای کوتاه از نویسندگان روسی بخوانید، احتمالاً داستان «شیطان» از تولستوی، بهویژه با محوریت وسوسه، انتخاب خوبی است.
