محیای حیات
محیای حیات
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

فاصله‌ها!

فاصله تا عشق بسیار است. عشق نزدیک است؛ ما دوریم. فاصله تا عشق شاید فقط به اندازۀ یک «یاد» باشد. یاد کنی و «متصل» شوی. «یاد» کنی و در جوار عشق قرار بگیری. «یاد» کنی و پیش بروی و از هوای کوی عشق تنفس کنی. از صفای برزن عشق روح، تازه کنی. از برکت اش پرواز کنی تا ماوراء. یاد عشق این چنین است. همین قدر نزدیک. همین قدر دور.

فاصله تا «او»، برای چون منی که هم سنخ نیستم، هم راهِ «او» نیستم، هم دنیای او نیستم و ره‌روی مسیر ابتلا نیستم، زیاد است. راه عشق برای آنانی کم و کوتاه است که با «عشق» بیگانه نباشند. هم‌سایه باشند. هم‌راه باشند. فاصله تا عشق برای دلدادگان کوتاه است و دراز است برای ناسیان. برای غافلان. غافلان را بگذاری، به هزار و یک وسیلۀ نامربوط متوسل می شوند تا ره عشق طی کنند! نمی توانند. ره عشق وسیله بردار نیست. تا وقتی وسیله ات را در مادیات و اعداد و کاغذها و امضاها و اجازه ها و ویزاها جستجو کنی، ره عشق وسیله بردار نیست... فاصلۀ عشق برای شیفتگان اعداد و کاغذها، پیمودنی نیست.

ره عشق از جاده ها نمی گذرد که بروی دنبال اجاره کردن طیاره. ره عشق از قلب می گذرد. قلبت را اگر به کس دیگری اجاره نداده باشی، می توانی بروی. می توانی قدم بگذاری. اگرنه، نه. جادۀ این راه را از میانۀ فتنه ها و ابتلائات و امتحانات و محک ها کشیده اند. از میانۀ «قلب» که راه است به «انقلاب». به دگرگونی!

عشققلبانقلاب
روایت‌ها را راوی‌ام. در تکاپوی پرکردن خلأ.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید