مالک عاصی·۳ سال پیشخداحافظیزمان برای خداحافظی تنگ بود. فرصتی برای ساعتها گریستن و گفتن از سختیِ جدایی نبود؛ حتی برای گفتن "مراقب خودت باش" یا اینکه "دلم برایت تنگ خ…
مالک عاصی·۴ سال پیشپرتابشدندر آغوشم گرفته بودماش و میدیدم روح چگونه از چشمهایش محو میشود. آنروز موجودی چنان زیبا از بین رفت که محال است دیگر، بتوانم شبیهاش را ح…
مالک عاصی·۴ سال پیشتصویری روشن از حقیقتی مبهماول سال، وقتی وارد صنف شدم، احساس ناراحتی میکردم. حق داشتم. آنجا کسی را نمیشناختم. هر کسی از جایی آمده بود. فکر میکردم در اینجا ادامه دا…
مالک عاصی·۴ سال پیشحدیثِ بیقراری (۱)وقتی آدم کتابهای خوب میخواند، سلیقهاش محدود میشود. دیگر نمیتواند هر کتابی را بخواند و لذت ببرد. دلش همیشه از آن کتابهای خوب میخواهد،…