باورم نمیشه توی چند ماه توانسته باشم اینقدر تغییر کنم و حال خودم رو تا این حد عوض کنم.
واقعاً با اون مریمی که قبلاً میشناختم فرق کردم؛
الان آرومترم، عمیقترم، دقیقترم…
نه به این معنی که آدمه خشکی شده باشم،
به این معنی که دنیا رو با چشمهای دیگری میبینم.
دیگه اونقدر سخت نمیگیرم.
فقط دارم توی مسیر خودم حرکت میکنم
و سعی میکنم از کاری که میکنم و جایی که هستم لذت ببرم.
برای من حال خوب و آرامش، از هر چیزی مهمتر شده.
فهمیدم وقتی با آرامش پیش میری و از ته دلت به خدا اعتماد میکنی،
شاید چیزی توی زمانی که تو میخوای اتفاق نیفته،
ولی حتماً زمان بهتری براش وجود داره.
و اگر چیزی به نتیجه نمیرسه،
خیلی وقتها واقعاً به نفعته حتی اگه اون لحظه درکش نکنی.
اینها جملههای انگیزشی نیستن.
اصلاً از اون جنس حرفها خوشم نمیاد.
اینها تجربههای خودمن؛
چیزهایی که زندگی مجبورم کرد یاد بگیرم.
فهمیدم برای هر اتفاقی که برام میفته،
یا باید هوشیار باشم و درسش رو بگیرم و همونجا تمومش کنم،
یا اگر هی هر بار یادش میافتم خودم رو شکنجه کنم…
و راستش، ما فقط یک بار زندگی می کنیم.
ما تا آخرین لحظهی نفس کشیدن، داریم یاد میگیریم.
پس اگر یاد نگیری از کوچکترین چیزها لذت ببری،
باختی…
و فقط رنجی رو که خودت ساختی با خودت به گور میبری.
میدونی رفیق؟
من تازه فهمیدم و پذیرفتم که زندگی هیچوقت قابل کنترل نیست.
اتفاقها جوری غافلگیرت میکنن که حتی نمیتونی تصورش کنی.
و تا زمانی که وسط یک ماجرا نباشی، اصلاً نمیفهمی چقدر قوی هستی
و از پس چه چیزهایی برمیای.
وقتی فکر میکنی گیر کردی،
وقتی حس میکنی هیچی قرار نیست درست شه،
بعد از چند سال که برگردی نگاه کنی،
میبینی تمام اون روزهای سخت رو پشت سر گذاشتی
و حتی بعدش چالشهای جدیدی رو هم رد کردی.
اونجاست که به خودت نگاه میکنی و با تعجب میگی:
«دمت گرم… واقعاً از چه روزایی سالم بیرون اومدی.»
و جالب اینجاست که همین الان هم شاید توی یک چالشی باشی،
داری تقلا میکنی تا درستش کنی،
و بعضی روزها فکر میکنی کم میاری.
اما همونجا،
فقط کافیه یه لحظه برگردی پشت سرت رو نگاه کنی…
من زندهام و هنوزم اینجام.
فقط کافیه هر روز یه قدم کوچیک بردارم.
– مریم 🌿