Marny·۱ ماه پیشتنهاییامروز جمعه ۲ آبان ۱۴۰۴ زندگی من وارد مرحله جدیدی شدما از خانه ی بنیاد که ۵ سال در آن زندگی کردیم بودبم به سختی دل کندیممن از مامانم و خواهر…
Marny·۶ ماه پیشمامانی، روماتیسم و کروناخوندن این نوشته اصلا برای شما لذت بخش نخواهد بود به شما کمکی نمیکنه.مامانی وقتی حدودا ۴۰ سالش بود روماتیسم مفصلی گرفت. یه بیماری اتوایمیون.…
Marny·۱ سال پیشطغیاناول. کافی شاپ هتل پیروزی، اصفهان، هفت شب.....+خب شما چی شد که رفتین رشته ی دندونپزشکی؟_واقعیتش من از اولش درسم خوب بود و چون دنبال پول و…
Marny·۲ سال پیشBlockاردیبهشت هفته ی آخر.شنبه نسبتا کسل کننده بود. مخصوصا کلاس ایمنی و استاد احمقش. ولی بعد که داشتم برمیگشتم با حسنا حرف زدم و تو راه ضدآفتاب خ…
Marny·۲ سال پیشEmpty world مدت هاست که دلم میخواد بنویسم. چند هفته پیش دنبال فرصتی بودم که درمورد جهادی اندیکا چیزایی بنویسم. بعدش دلم میخواست در مورد مراحل تراش دند…
Marny·۲ سال پیشگلدوزی در نیمه شبدو سال پیش، وقتی برای بار دوم کنکور دادم و برگشتم خونه بعد از یه استراحت کوتاه شروع کردم به یاد گرفتن گلدوزی. چرا؟ چون میخواستم آنلاین شاپ…
Marny·۲ سال پیششدم آنکه هستم، خاطرات یک روانپزشکبعد از مدت ها سلام. قبلا سری به دو کتاب یالوم به نام های مامان و معنی زندگی و موهبت درمان زده بودم. حقیقتش جایگاهش به عنوان یک روانپزشک و د…
Marny·۲ سال پیشسلام بر ابراهیمسلام. حدود دو ماه پیش قول و قرار هایی با ابراهیم هادی گذاشتم و یکی از این قرار ها این بود که 3 تا کتاب درموردش بخونم. و این دومین کتاب بود…
Marny·۲ سال پیشاجاره نشین خیابان الامین" من همیشه از خدا راه راست را خواسته ام؛ و باور دارم که دعایم را اجابت کرده است. گفتم که با خدا راحتم. وفکر میکنم کمی زیادی هم راحتم؛ چون…