درباره فیلم پدر
چاپ شده در روزنامه سازندگی در تاریخ 1400.01.28
نویسنده یادداشت : مریم تاواتاو
فیلمهای زیادی درباره آلزایمر و زوال عقل در پیری ساخته شده اما در اکثرشان روایت از نگاه شخص سومی است که روی موضوع آلزایمر به عنوان یکی از بحرانی ترین مسائل بشر دست گذاشته و میخواهد در نقطه ای دورتر از درونِ فرد مبتلا، از این بیماری حرف بزند. فیلم "پدر" به نویسندگی و کارگردانی "فلوریان زلر "، با یک نگاه متفاوت ، جهتِ دوربین را به سمت دیگری چرخانده و ماجرا را از نگاه یک سالمند به نام " آنتونی" گفته و عنصر همراهی مخاطب را به دست آورده.
آلزایمر، از آن موضوعهاست که پرداخت به آن در فضای فیلمسازی، شجاعت زیادی میخواهد. زوال عقل، دالانِ هولناکی است که ناشناخته بودنِ درمانش باعث شده، نزدیکی به آن در ایده و اجرا چندان راحت به نظر نرسد؛ آن هم در روزگاری که خیلی ها با این بیماری دست وپنجه نرم میکنند یا در شرف مواجهه با آن هستند و یا حتی ترس ابتلای آن را در سالهای دورِ زندگیشان دارند و همگی چشم به دستهای علم دوخته اند تا راهی پیدا کند که پیری به بن بستِ آلزایمر نرسد و خاطرات و هویت انسان به فراموشی دچار نشود و درمانی بیابد برای بیماری ای که ظرف پیری را آنقدر کوچک میکند که دیگر جایی برای نگهداشتنِ خاطرات نمیگذارد و روی همه چیز، غبارِ " نبودن" میپاشد.
آنچه در فیلم پدر، به شدت به کمک روایت آمده، فضاسازی است که با کمک طراحی صحنه، موسیقی و تدوین توانسته بستری را برای درخشش ستارگانش فراهم کند. فضا به گونه ای طراحی شده که انگار همه چیز در مسیر قرار گفتن در یک زندگی درست، معمولی و شاید شاد وجود داشته اما ناگهان حضور آلزایمر، گرمی خانه را به سردیِ ترس و غیرقابل پیش بینی بودنِ شرایط، تبدیل کرده؛ خانه ای بزرگ با چیدمانی منظم که میتوانست مکانِ زندگی یک خانواده خوشبخت را تجسم کند، علیرغم تمام چیزهایی که سرجایش است آنتونی در آن دچار بحران است؛ دری باز شده ، حافظه آنتونی بیرون رفته و آلزایمر از همان در وارد شده و به تمام هویت او حمله کرده است. نقطه شروع فیلم از جاییست که آنتونی به تازگی دچار این بیماری شده؛ زمانی بحرانی که فرد هنوز تمامیت گذشته خود را از یاد نبرده و رگه هایی از قبل را به یاد می آورد اما همزمان طعمی تلخ و وضعیتی رعب آور از مواجهه با شرایطی جدید را می چشد که کمکم اطرافیان را نمیشناسد و به چیستیِ همه چیز شک میکند. انتخاب مراحل اول بیماری برای بیان داستان این فیلم، انتخاب دراماتیکی است؛ چراکه این نقطه، بیشترین درگیری روحی فرد را با خودش دارد. بسیاری در این مرحله همچون آنتونی دچار پریشانی میشوند چرا که بعد از عمری کاشتِ خاطره حالا زمانی را لمس می کنند که کاشته های قبل را به درستی به یادنمی آورند. این تضاد، معمولا منجر به پرخاشگری با اطرافیان و حتی شک به آنان میشود؛ دورهای عجیب که فرد با مراحل اولیه این بیماری چشم در چشم میشود و میخواهد آن را انکار کند اما نمیتواند.
نکته جالب فیلم پدر این است که چون روایت، با تکیه بر دیدِ یک فرد آلزایمری است ، ما با زنجیره ای از صحنه ها مواجهیم که هریک منطق صحنۀ قبلی را نفی میکند و به همین دلیل در نهایت نمیتوان با قاطعیت درباره زندگی آنتونی صحبت کرد؛ بلکه تماشاگر فقط با تکه هایی از یک کل مواجه است که بخشهایی از ماجرا را برای او روشن میکند. جسارت نویسنده در انتخاب خودِ فردِ مبتلا به عنوان محور روایت، دستآورد فراوانی برای فیلم داشته. انگار ما را مهمان ذهنی کرده که زوال عقل، پریشانش کرده و جغرافیای او را محدود به نقطه ای نموده که در مرز واقعیت و توهم درحرکت است. ما نیز به عنوان مخاطب همراه او این مرز را قطع میکنیم؛ برمیگردیم و تشنه ی کشف حقیقت در همین اتمسفر پر از شک حرکت میکنیم.
" آنتونی هاپکینز" در پدر، نقشی را از خود به جا گذاشت که به راحتی مدتها بعد از تماشای فیلم قابل فراموشی نیست . تا مدتها تمام پیرمردهایی که در خیابان میبینیم، تداعی گر مردی میشود که نمیتواند با پرستار جدیدش کنار بیاید، یادش رفته ساعتش را کجا گذاشته و هربار دخترش را در کنار مرد تازه ای میبیند که نمیشناسدش. این قدرتی است که اجرای خارق العاده یک بازیگر در کنار متن درست، به ذهن تماشاگر میدهد. هاپکینز، تصویری قابل درک از ناتوانی، ترس، شکست و مبارزه دربرابر این بیماری را نشان میدهد. او روند فروپاشی اعتمادش به نزدیکترین کسانش را با چنان جزییاتی ساخته که تماشاگر خود را دوش به دوش او میبیند، با او همراه میشود، دردِ ناتوانی را لمس میکند و دستهای پیری و آلزایمر را میبیند که دور گردن آنتونی قرار گرفته و هر لحظه زندگی را برای او دشوارتر میکند .
فیلم براساس یک نمایشنامه ساخته شده و همین، حال و هوای محیط صحنه تئاتر و قدرت شخصیت پردازی را با خود آورده است. موسیقی فیلم هم به کمک درک اندوه اوضاع مرد و دخترش آمده. نقش دختر با بازی درخشان "اولیویا کولمن" ، نمایشی از استیصال فرزندی است که سعی دارد با عشق و محبت بی دریغش اوضاع زندگی پدر و مشکلاتش را تلطیف کند اما لحظاتی را میبیند که به دلیل وخامت اوضاع نمیداند با پدرش که حالا به واسطه این بیماری پیرمرد بداخلاقی شده چگونه رفتار کند .
پدر، ما را در دنیایی جا میگذارد که تجربه آشنا نبودنِ چیزهای آشنا، لحظه ای رهایمان نمیکند. حتی نمیتوان به درستی فهمید که کدام رویکرد در دوراهی تصمیم گیری درباره نحوه نگهداری از یک سالمند مبتلا به زوال عقل، انسانیتر است؛ آن هم وقتی که فرزندان آن سالمند، خود پا به دوره میانسالی گذاشته اند و حتما نیازهای ویژه تری پیدا کرده اند. فیلم سعی نکرده دغدغه اش را آغشته به شعار کند بلکه تلاشش مبتنی بر نمایش درونیات و البته تبعات یک مبتلا به فراموشی است. کسی نمیتواند بفهمد او که آلزایمر روی شانه هایش سنگینی میکند، زجر بیشتری میکشد یا او که شاهد تماشای رنج عزیزش از به یاد نیاوردن هاست.
آلزایمر، چشیدنِ طعم غلیظ شده ای از فراموشی است؛ همان فراموشی که شاید در دوران جوانی گاه نوعی میل محسوب میشد برای محو کردنِ خاطراتِ تلخ و غصه هایی که تلنبار بود و نمیشد به راحتی از شر رد آنها خلاص شد. وقتی فراموشی آنقدر عمیق شود که موقعیت شناسی انسان را زیرسوال برده و انجام امور روزمره او را مختل کند، وجه دیگری از فراموشی رو میشود که دیگر در حد میل و آرزو خلاصه نمیشود.
فیلمساز به دنبال بیان درونمایه اندوه ناشی از زوال عقل بوده و این نمایش را به گونه ای پیش برده که از تمام پتانسیلهای فیلم برای انتقال حس داستانش استفاده کند. شاید میشد پیوستگی بیشتری در انتهای فیلم درباره همه افرادی که در فیلم و زندگی آنتونی مشارکت داشتند به کار برد. با این وجود جریان فیلم به جهتی حرکت کرده که عملا مخاطب، نگران وضعیت و آینده شخصیت اصلی میشود. این دستآورد به نوعی موفقیت بزرگی به ویژه در فیلمهایی با مفهوم غم محسوب میشود. چرا که مخاطبِ خسته از سیاهی و مشکلات امروز در مقابل موضوعات سیاه اینچنینی، گارد محکمی دارد. اینکه هنر بتواند این گارد را کنار بزند و دست مخاطب را بگیرد و از دریچه ای تازه تر درباره یک مساله سیاه انسانی صحبت کند، از بزرگترین رسالتهای هنر است که تلاقی آن با کانون تاثیرگذاری روی جهانبینی مخاطب میتواند سرنوشت یک گروه را تغییر دهد. پدر، فیلم درک تجربه های تازه ای است که حضور و پیدایششان منوط به از دست دادن خاطرات قبل است. ما در خلال تماشای این فیلم ، نگران میشویم و خودمان را به دست حوادث زندگی آنتونی میسپاریم؛ این همدردی لااقل تا زمانیکه بشر بتواند توسط علم، اکسیری از پیر نشدن های با زجر را بیابد حتما به کارمان می آید.