مریم تاواتاو
مریم تاواتاو
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

تمام فراموشی هایی که عمدی نیست ...

مریم تاواتاو
مریم تاواتاو

درباره فیلم پدر

چاپ شده در روزنامه سازندگی در تاریخ 1400.01.28

نویسنده یادداشت : مریم تاواتاو

فیلم­های زیادی درباره آلزایمر و زوال عقل در پیری ساخته شده اما در اکثرشان روایت از نگاه شخص سومی است که روی موضوع آلزایمر به عنوان یکی از بحرانی­ ترین مسائل بشر دست گذاشته و می­خواهد در نقطه­ ای دورتر از درونِ فرد مبتلا، از این بیماری حرف بزند. فیلم "پدر" به نویسندگی و کارگردانی "فلوریان زلر "، با یک نگاه متفاوت ، جهتِ دوربین را به سمت دیگری چرخانده و ماجرا را از نگاه یک سالمند به نام " آنتونی" گفته و عنصر همراهی مخاطب را به دست آورده.

آلزایمر، از آن موضوع­هاست که پرداخت به آن در فضای فیلم­سازی، شجاعت زیادی می­خواهد. زوال عقل، دالانِ هولناکی است که ناشناخته بودنِ درمانش باعث شده، نزدیکی به آن در ایده و اجرا چندان راحت به نظر نرسد؛ آن هم در روزگاری که خیلی ها با این بیماری دست ­و­پنجه نرم می­کنند یا در شرف مواجهه با آن هستند و یا حتی ترس ابتلای آن را در سال­های دورِ زندگیشان دارند و همگی چشم به دست­های علم دوخته­ اند تا راهی پیدا کند که پیری به بن بستِ آلزایمر نرسد و خاطرات و هویت انسان به فراموشی دچار نشود و درمانی بیابد برای بیماری ­ای که ظرف پیری را آن­قدر کوچک می­کند که دیگر جایی برای نگه­داشتنِ خاطرات نمی­گذارد و روی همه چیز، غبارِ " نبودن" می­پاشد.

آن­چه در فیلم پدر، به ­شدت به کمک روایت آمده، فضاسازی است که با کمک طراحی صحنه، موسیقی و تدوین توانسته بستری را برای درخشش ستارگانش فراهم کند. فضا به ­گونه ­ای طراحی شده که انگار همه چیز در مسیر قرار گفتن در یک زندگی درست، معمولی و شاید شاد وجود داشته اما ناگهان حضور آلزایمر، گرمی خانه را به سردیِ ترس و غیرقابل پیش­ بینی بودنِ شرایط، تبدیل کرده؛ خانه­ ای بزرگ با چیدمانی منظم که می­توانست مکانِ زندگی یک خانواده خوش­بخت را تجسم کند، علی­رغم تمام چیزهایی که سرجایش است آنتونی در آن دچار بحران است؛ دری باز شده ، حافظه آنتونی بیرون رفته و آلزایمر از همان در وارد شده و به تمام هویت او حمله کرده است. نقطه شروع فیلم از جایی­ست که آنتونی به تازگی دچار این بیماری شده؛ زمانی بحرانی که فرد هنوز تمامیت گذشته خود را از یاد نبرده و رگه­ هایی از قبل را به یاد می­ آورد اما هم­زمان طعمی تلخ و وضعیتی رعب­ آور از مواجهه با شرایطی جدید را می­ چشد که کم­کم اطرافیان را نمی­شناسد و به چیستیِ همه چیز شک می­کند. انتخاب مراحل اول بیماری برای بیان داستان این فیلم، انتخاب دراماتیکی است؛ چراکه این نقطه، بیشترین درگیری روحی فرد را با خودش دارد. بسیاری در این مرحله هم­چون آنتونی دچار پریشانی می­شوند چرا که بعد از عمری کاشتِ خاطره حالا زمانی را لمس می­ کنند که کاشته ­های قبل را به درستی به یادنمی ­آورند. این تضاد، معمولا منجر به پرخاشگری با اطرافیان و حتی شک به آنان می­شود؛ دوره­ای عجیب که فرد ­با مراحل اولیه این بیماری چشم در چشم می­شود و می­خواهد آن را انکار کند اما نمی­تواند.

نکته جالب فیلم پدر این است که چون روایت، با تکیه بر دیدِ یک فرد آلزایمری است ، ما با زنجیره ­ای از صحنه ­ها مواجهیم که هریک منطق صحنۀ قبلی را نفی می­کند و به همین دلیل در نهایت نمی­توان با قاطعیت درباره زندگی آنتونی صحبت کرد؛ بلکه تماشاگر فقط با تکه­ هایی از یک کل مواجه است که بخش­هایی از ماجرا را برای او روشن می­کند. جسارت نویسنده در انتخاب خودِ فردِ مبتلا به عنوان محور روایت، دست­آورد فراوانی برای فیلم داشته. انگار ما را مهمان ذهنی کرده که زوال عقل، پریشانش کرده و جغرافیای او را محدود به نقطه ­ای نموده که در مرز واقعیت و توهم درحرکت است. ما نیز به عنوان مخاطب همراه او این مرز را قطع می­کنیم؛ برمی­گردیم و تشنه­ ی کشف حقیقت در همین اتمسفر پر از شک حرکت می­کنیم.

" آنتونی هاپکینز" در پدر، نقشی را از خود به جا گذاشت که به راحتی مدت­ها بعد از تماشای فیلم قابل فراموشی نیست . تا مدت­ها تمام پیرمردهایی که در خیابان می­بینیم، تداعی­ گر مردی می­شود که نمی­تواند با پرستار جدیدش کنار بیاید، یادش رفته ساعتش را کجا گذاشته و هربار دخترش را در کنار مرد تازه ­ای می­بیند که نمی­شناسدش. این قدرتی است که اجرای خارق ­العاده یک بازیگر در کنار متن درست، به ذهن تماشاگر می­دهد. هاپکینز، تصویری قابل درک از ناتوانی، ترس، شکست و مبارزه دربرابر این بیماری را نشان می­دهد. او روند فروپاشی اعتمادش به نزدیک­ترین کسانش را با چنان جزییاتی ساخته که تماشاگر خود را دوش به دوش او می­بیند، با او همراه می­شود، دردِ ناتوانی را لمس می­کند و دست­های پیری و آلزایمر را می­بیند که دور گردن آنتونی قرار گرفته و هر لحظه زندگی را برای او دشوارتر می­کند .

فیلم براساس یک نمایش­نامه ساخته شده و همین، حال و هوای محیط صحنه تئاتر و قدرت شخصیت­ پردازی را با خود آورده است. موسیقی فیلم هم به کمک درک اندوه اوضاع مرد و دخترش آمده. نقش دختر با بازی درخشان "اولیویا کولمن" ، نمایشی از استیصال فرزندی است که سعی دارد با عشق و محبت بی­ دریغش اوضاع زندگی پدر و مشکلاتش را تلطیف کند اما لحظاتی را می­بیند که به­ دلیل وخامت اوضاع نمی­داند با پدرش که حالا به واسطه این بیماری پیرمرد بداخلاقی شده چگونه رفتار کند .

پدر، ما را در دنیایی جا می­گذارد که تجربه آشنا نبودنِ چیزهای آشنا، لحظه ­ای رهایمان نمی­کند. حتی نمی­توان به درستی فهمید که کدام رویکرد در دوراهی تصمیم­ گیری درباره نحوه نگهداری از یک سالمند مبتلا به زوال عقل، انسانی­تر است؛ آن­ هم وقتی که فرزندان آن سالمند، خود پا به دوره میان­سالی گذاشته ­اند و حتما نیازهای ویژه تری پیدا کرده ­اند. فیلم سعی نکرده دغدغه­ اش را آغشته به شعار کند بلکه تلاشش مبتنی بر نمایش درونیات و البته تبعات یک مبتلا به فراموشی است. کسی نمی­تواند بفهمد او که آلزایمر روی شانه­ هایش سنگینی می­کند، زجر بیشتری می­کشد یا او که شاهد تماشای رنج عزیزش از به یاد نیاوردن­ هاست.

آلزایمر، چشیدنِ طعم غلیظ­ شده ­ای از فراموشی است؛ همان فراموشی که شاید در دوران جوانی گاه نوعی میل محسوب می­شد برای محو کردنِ خاطراتِ تلخ و غصه­ هایی که تلنبار بود و نمی­شد به ­راحتی از شر رد آن­ها خلاص شد. وقتی فراموشی آن­قدر عمیق شود که موقعیت ­شناسی انسان را زیرسوال برده و انجام امور روزمره او را مختل کند، وجه دیگری از فراموشی رو می­شود که دیگر در حد میل و آرزو خلاصه نمی­شود.

فیلم­ساز به دنبال بیان درون­مایه اندوه ناشی از زوال عقل بوده و این نمایش را به گونه ­ای پیش برده که از تمام پتانسیل­های فیلم برای انتقال حس داستانش استفاده کند. شاید می­شد پیوستگی بیشتری در انتهای فیلم درباره همه افرادی که در فیلم و زندگی آنتونی مشارکت داشتند به کار برد. با این وجود جریان فیلم به جهتی حرکت کرده که عملا مخاطب، نگران وضعیت و آینده شخصیت اصلی می­شود. این دست­آورد به نوعی موفقیت بزرگی به ویژه در فیلم­هایی با مفهوم غم محسوب می­شود. چرا که مخاطبِ خسته از سیاهی و مشکلات امروز در مقابل موضوعات سیاه این­چنینی، گارد محکمی دارد. این­که هنر بتواند این گارد را کنار بزند و دست مخاطب را بگیرد و از دریچه ­ای تازه ­تر درباره یک مساله سیاه انسانی صحبت کند، از بزرگترین رسالت­های هنر است که تلاقی آن با کانون تاثیرگذاری روی جهان­بینی مخاطب می­تواند سرنوشت یک گروه را تغییر دهد. پدر، فیلم درک تجربه­ های تازه ­ای است که حضور و پیدایششان منوط به از دست دادن خاطرات قبل است. ما در خلال تماشای این فیلم ، نگران می­شویم و خودمان را به دست حوادث زندگی آنتونی می­سپاریم؛ این همدردی لااقل تا زمانی­که بشر بتواند توسط علم، اکسیری از پیر نشدن­ های با زجر را بیابد حتما به کارمان می ­آید.

the fatherفیلم پدرپدرفراموشی
نویسنده . داستان نویس tavatavmaryam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید