ویرگول
ورودثبت نام
Nadem.marzieh
Nadem.marziehمن یک نویسنده و محققم.یادداشت و داستان‌های تخیل‌گونه هم می‌نویسم. در کنار همه این‌ها یک ثبت‌کننده مردم‌نگاری هم هستم. در داستانم از چیزهای عجیب و خیالی می‌نویسم.
Nadem.marzieh
Nadem.marzieh
خواندن ۴ دقیقه·۱۹ روز پیش

اولین تصمیمِ من و سختی آن

همیشه اولین تصمیم مقابله با ترس‌هاست. وقتی که می‌خواهی کاری رو شروع کنی، اولین چیزی که سراغت می‌آید ترس‌ها و استرس‌هایش است. اولین بار که می‌خواستم صدایم را روی یک ویدئو ضبط کنم. با خودم گفتم:« اگه صدام رو بشنون چی میگن؟ اگه نوشتم رو بخونن چه واکنشی نشون میدن؟ یه موقع نیان مسخره‌م کنن؟»

این‌ها صداهای ذهنم بودند. آنها تا مدت‌ها به من اجازه نمی‌دادند کاری که قصد انجامش را داشتم، به سراغش بروم.

من چگونه می‌توانستم بر آن غلبه کنم؟

نمی‌توانستم ترسم را نادیده بگیرم. چون آنها وجود داشتند. هر بار که صدایم را ضبط می‌کردم به سراغم می‌آمدند.

وقتی به صداهای‌شان گوش می‌دادم، صدایم می‌لرزید. گاهی کلمات را جابه‌جا می‌خواندم یا مکث زیادی لابلای کلمات انجام می‌دادم. بعضی جملات را فراموش کرده و دوباره تکرارشان می‌کردم. وقتی که می‌خواندم یاد بعضی از حرف‌ها می‌افتادم. آنها به من یادآوری می‌کردند که از پسِ کاری نمی‌توانم بربیایم.

و خب چه‌جوری من می‌توانستم بر آن غلبه کنم؟

جوابش این است:« هیچ‌کس واقعا اهمیت نمی‌دهد.»

چند ماه پیش با دوستم، رؤیا،  صحبت کردم و به او گفتم که یکی از مخاطبینم نظر مثبتی نسبت به صدایم نداشت.

رؤیا گفت:« ببین! من وقتی صدات رو می‌شنوم لذت می‌برم. ولی تو اعتمادبه‌نفست یه کم پایینه. من شخصی رو می‌شناسم که واقعا صدای بدی داره. هروقت که صداش رو می‌شنوم واقعا سردرد می‌گیرم. اما محتوایی که می‌زاره برام مهمه. تو هم نباید با بازخورد منفی دیگران پاپس بکشی. کارت رو انجام بده. کم‌کم خودت می‌تونی اون یه‌سری ایراداتی که داری، اصلاحش کنی. تو باید فقط انجامش بدی.»

این افکار به ذهن همه ما می‌آیند. یک چیز طبیعی هستند و نمی‌توان گفت که من با خرید فلان کتاب و فلان دوره مشکلم را حل کنم. به هر حال هرچیزی ترس دارد. ما باید بترسیم و کارمان را هم انجام دهیم.

اولین تصمیم که می‌خواستم برای کانال یوتیوبم انجامش دهم این بود که صدایم را ضبط  و منتشر کنم. یادم می‌آید استرس داشتم. با خودم گفتم وای می‌خواد چی بشه؟

وقتی برای تولید محتوا هدف داشته باشی. زمانی که به این افکار و ترس‌ها غلبه می‌کنم خودبه‌خود اعتمادبه‌نفسم بالا می‌رود. بعد از چند تولیدمحتوا و صدا ضبط کردن استرس اولیه را ندارم و خیلی راحت‌ترم. الان وقتی صدای خودم را می‌شنوم خجالت نمی‌کشم.

یکی از اشتباهاتی که در شروع کردن اولین تصمیم داشتم این بود که تصور می‌کردم:« من باید متخصص و بی‌عیب باشم. اگر ایرادی در کارم داشته باشم دیگران من را قضاوت می‌کنند.»

اما درواقع بقیه آدم‌ها فضایی و بی‌عیب و نقص نیستند که بخواهند مرا قضاوت کنند. همه مثل هم هستیم. البته افرادی هم هستند که انرژی منفی می‌دهند. ما نباید به آنها کاری داشته باشیم و اهمیتی دهیم. ما در هر شرایط و سطحی هستیم، می‌توانیم شروع به تولید محتوا کنیم.

وقتی که من بر اولین تصمیم پافشاری می‌کنم و درمورد آن چیزی که می‌دانم(هرچند هم کم باشد) حرف می‌زنم. ناخودآگاه انرژی می‌گیرم و این شکلی خیلی ساده به بقیه هم کمک می‌کنم. باید یاد بگیریم هر آموزشی که می‌بینیم یا هر کتابی که می‌خوانیم، بیاییم درموردش صحبت کنیم. چون به این صورت می‌توانیم به خیلی‌ها کمک کنیم.

اگر داری مهارت را یاد می‌گیری بیا درموردش بنویس. چون خیلی‌ها دوست دارند آن را بخوانند.

فکر می‌کنم تنها چیزی که باعث شد من در همان اوایل کلاس داستان‌نویسی شرکت کرده بودم، زیاد بنویسم. این بود که نمی‌ترسیدم. از همان ابتدا بیشتر متن‌هایی که می‌نوشتم، منتشرشان می‌کردم. حتی برای اولین کتاب‌هایم هم که منتشر کردم وسواس به خرج ندادم و مته به خشخاش نگذاشتم. من فقط به انجام دادنش فکر می‌کردم. گاهی متن‌هایم را به افراد حرفه‌ای‌تر می‌دادم تا آن را نقد کنند. خلی کم پیش می‌آنمد از نظر یا نقد کسی ناراحت شوم. البته نمی‌خواهم بگویم که هیچ‌وقت ناراحت نشدم. راستش یک بار متنم را به کسی دادم تا آن را بخواند و نظرش را بگوید. اوایل نویسندگیم بی‌تجربه بودم. تصور می‌کردم، آن چیزی را که نوشتم شاهکار است. فکر می‌کنم این تله‌ای است که خیلی‌ها پای‌مان در آن گیر کرده.

آن شخص متنم را خواند و گفت هرچه که نوشتی مزخرفه. آدم باید احمق باشه که متنِ تو رو بخونه.

در آن لحظه انگار داشت قلبم از جا کنده می‌شد. مثل این بود که یه نفر آب‌جوش را روی سرم خالی کرده باشد. همان لحظه به این فکر کردم که من استعداد نویسندگی ندارم و برای این کار ساخته نشدم. کتاب و نوشتن را کنار گذاشتم و با خودم تصمیم گرفتم دیگر به سراغش نروم. دو هفته گذت و من در طول این دو هفته با خودم خیلی کلنجار رفتم. اما کتاب‌ها و نوشتن وسوسه‌ام کردند که بروم سراغ‌شان.

آن شخص با لحن تندی با من صحبت کرده بود. بعد از دوهفته سراغ صحبت‌هایش رفتم. متنم را جلوی خودم گذاشتم و یک خودکار دستم گرفتم تا اشتباهاتم را یادداشت کنم. بعد دوباره اصلاح‌شان کنم.

در پایان می‌خواهم بگویم ترس‌ها وجود دارند. نمی‌توان نادیده‌شان گرفت. حتی وقتی که خوابیدی، آنها هستند. تنها کاری که باید انجام دهی این است که آنها را بپذیری و در کنارش کار خودت را هم انجام دهی. به مرور زمان در هر کاری که می‌خواهی انجام دهی متخصص خواهی شد. فقط با انجام دادن است که مهارتش را به دست می‌آوری و ماهر می‌شوی.

پس دست‌به‌کار شو و انجامش بده.

تولید محتواتصمیمترسنوشتنشروع
۳
۰
Nadem.marzieh
Nadem.marzieh
من یک نویسنده و محققم.یادداشت و داستان‌های تخیل‌گونه هم می‌نویسم. در کنار همه این‌ها یک ثبت‌کننده مردم‌نگاری هم هستم. در داستانم از چیزهای عجیب و خیالی می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید