تصور ما از کمک به نیازمندان نوعا محدود به غذا و مسکن است. اما لطفا صبر کنید! او هنوز به کمک شما نیاز دارد!
اولین نیاز یک مستمند پس از مرتفع شدن نیاز غذایی اش، کمک فکری و روحی شماست. چیزی که فقر او را رقم زده است، افکار و ذهنِ نامیزان اوست. هرچه هست ذهن شما (به طور نسبی) از او میزانتر و سازمان یافته تر است. بنابراین به اندازه خودتان روی ذهن او هم کار کنید.
وقتی ذهن تنبل شود و به نوآوری، کار،خلاقیت، امید و تلاش متمایل نباشد مدام به این فکر است که وعده غذایی بعدی را از چه کسی طلب کند.
اما اگر شما بعد از هربار سیرکردن یک فقیر، به جنبه های فکری و روانی و ذهنی او نیز بپردازید، میتوانید او را در مسیری قرار دهید که روزی روزگاری، خودش بتواند نیازهای خودش را تامین کند.
از کجا شرع کنیم؟
به او امید بدهید. از او بخواهید روی توانمندی هایی که دارد تمرکز کند و آنها را توسعه بدهد. شاید نتوانید در موردچگونگی اش به او ایده ای بدهید ولی لااقل میتوانید ترغیبش کنید که به آن فکر کند.
از او سوال کنید. از زندگی اش، گذشته اش، خانواده و دوستانش. البته به احتمال زیاد او بی درنگ بدبختی هایش برخواهد شمرد. اجازه بدهید دقایقی کوتاه از آن بدبختی ها بگوید. سپس سوالات هوشمندانه ای مطرح کنید:
و اینگونه سوالاتی که جنبه های مثبت و ارزش آفرین ذهن او را فعال میکند.
شاید بگویید من خودم هزار گرفتاری دارم! ذهن خودم آشفته است و ... چگونه میتوانم در این زمینه به شخص دیگری کمک کنم؟ پاسخ این است که ما به قدر توان خود به دیگران کمک میکنیم. شاید توان ما در سیر کردن یک فقیر در حد یک نان و پنیر باشد، که همان هم ارزنده است. این مساله در مورد کمک ذهنی هم صدق میکند. به دنبال قدمهای کوچک، به قدر توان باشیم. باید بدانیم، اگر همه ما به قدر وُسع قدمهای کوتاهی برداریم، در جامعه اتفاقات خوبی رقم خواهد خورد.
به قول سعدی:
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم، به قدر وُسع بکوشم