بی شک یکی از دلایل بارز فقر، فقر فکری و ذهنی است. این فقر اندیشه است که فرد را از آموختن مهارت، یادگیری و دانش اندوزی، تفکر و مشورتخواهی و حرکت برای زندگی بهتر بازمیدارد. و نهایتا همین عوامل است که فقر مالی را در او ایجاد میکند.
ریشه چنین فقری ممکن است در وراثت یا تربیت یا محیط باشد؛ اما هرچه که باشد قابل اصلاح و قابل ترمیم است. میتوان با ارده و برنامه ریزی، ضمن کمکهای مالی به افرادتهیدست، شرایط بازآفرینی ذهنی آنها را نیز فراهم نمود.
اما این ناتوانی ذهنی فقط در میان فقرا نیست! بلکه جامعه ی خیرین نیز متاسفانه در این مورد خاص دچار این خطای دیدگاه هستند. آنها متوجه و متذکر این مهم نیستند که صِرف کمکهای غذایی و جهیزیه و ... به فقرا نه تنها مشکلات آنها را از ریشه حل نمیکند که این باور را در آنها ایجاد میکند که طبقه متوسط و رو به بالا مسئول تامین مایحتاج آنها هستند.
حال آنکه هم افراد مستمند و هم افراد خیر باید بدانند، درخواست کمک باید از شکل غذایی و امکانات اولیه به درخواستهایی مبتنی بر توانمندسازی و مهارت آموزی ارتقا یابد تا جایی که نه تنها در آینده ای نه چندان دور، دیگر نباید دست نیاز به سمت کسی دراز کنند، بلکه باید از دیگران نیز دستگیری کنند.
جامعه ای که فقرای خود را سیر کند، قطعا جامعه ای ارزشمند است اما جامعهای که فقرای خود را از روی زمین بلند کند و کاری کند که وی روی پای خود بایستد، قطعا ارزشمندتر است. اما این مهم با توسعه اندیشه چه در میان خیرین و چه در میان مددجویان شروع میشود.
اگر میخواهیم مستمندان نگاهشان را تغییر دهند، این خیرین هستند که باید این دیدگاه جدید را در خود ایجاد کنند. باید بدانیم، یاری رسانی گرچه از تامین نیازهای اولیه شروع میشود اما هنوز کارهای زیادی لازم است انجام شود تا آمار فقر در جامعه کاهش یابد.
این مهم شدنی است...
جمع بندی:
همگام به کمک به یک مددجو، به ابعاد بیشتری فکر کنیم و تلاش کنیم وی را از جهت ذهنی و فکری پذیرای آن کنیم که بعد از سیر کردن شکم، باید به فکر توانمندسازی خویش باشد.
ذهن ممدجو زمانی توسعه مییابد که ذهن مددکار توسعه یافته باشد.