ویرگول
ورودثبت نام
مهـرانه
مهـرانه
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

اتاق

تمام چیزهایی که دوست داشتیم دروغ هایی بودند که زندگی به خوردمان داد تا باور کنیم که هستیم.

ما فریب خوردیم و فریب شدیم. اما پشتِ پلک ها هنوز چیزی می جست.

هیچکس، هیچکس جرئت نکرد چشم هایمان را از کاسه دربیاورد تا پشت این توده های لزج چربی حقیقت را پیدا کند. پس درنهایت با دستِ خودمان این کار را کردیم. حقیقت بیرون پرید. لابد اتاق یکسر نور شد و دیوار و پنجره و یا... شاید هم نشد. برای ما که دیگر نمی دیدیم چه توفیری داشت؟

نقاشی از اگون شیله
نقاشی از اگون شیله



یادداشتحقیقتنوردلنوشته
یادداشت های نصف و نیمه ی یک آدمِ نصف و نیمه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید