مهری مصور·۲۴ روز پیشبه یاد رفیق رفتهپیام داد و سراغ مجله پیام زن را گرفت. با دکتر بانکی مصاحبه ای درباره شرایط نامزدی کرده بود. مجله را برایم فرستاده بودند و قرار شد یک نسخه ا…
مهری مصور·۲۴ روز پیشاز ته دل می خندمدارم از ته دل می خندم. خیلی بد عکسم، آن وقت هایی که می خندم بدتر اما تنها عکسی است که همه صورتم خنده شده و عکسم را دوست دارم، بیشتر به خاطر…
مهری مصور·۶ ماه پیش از سری ماجراهای من خوره کتاب بودمکتاب گربه چکمه پوش را در خانه قدیمی مادربزرگم دیدم و آن قدر ماجرایش جذاب بود که چند باری با ولع خواندم. کتاب سیاه و سفید بود و عکس گربه ای…
مهری مصور·۶ ماه پیشنامه بی تمبری که به مقصد رسیداول: نه فقط ما، در کوچه ما برای کسی نامه نمی آمد، هیچ کدام فامیل و دوستی در شهر دیگری نداشتیم که بخواهند نامه بنویسند. پستچی را فقط در تلوی…
مهری مصور·۱ سال پیشبر جای مانده از مهر✔️ روایت اول: ما شاعرها بر اساس روایتهای پراکنده خانوادگی، استعداد شاعری از اجدادمان به ما ارث رسیده است. دایی بزرگم اهل شعر و ادب بود. هن…
مهری مصور·۱ سال پیشسیزده هایی که در اسکله زاینده رود بدر شدآفتاب نزده راهی می شدیم تا جا پیدا کنیم، هم برای ماشین و هم برای زیرانداز. عادت قدیمی پدر بزرگ و پدر بود. واجب می دانستند صبحانه را در مقصد…
مهری مصور·۱ سال پیشسعدی متفاوت مااینطور فکر میکردم که لابد حسابوکتابی است که سعدی برای ما متفاوت است. اسم کوچه ما سعدی بود، هنوز مدرسه نمیرفتم که فهمیدم کوچه ما به اسم…