ویرگول
ورودثبت نام
mehrofehr
mehrofehr
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

خشم ماه

با لبانی خندان به خانه برگشت. همسرش به استقبالش رفت. بعد از سلام و خوش آمدگویی گفت: چیه مرد، امروز کبکت خروس می خونه؟

مرد دستی به ریش هایش کشید و گفت: بالاخره امروز موفق شدم حسابش رو کف دستش بذارم. شام چی داریم. اشتهام باز شده. الان میتونم یه شتر درسته رو بخورم.

زن بالاپوش مرد را از او گرفت. گفت: خیر باشه. تا آبی به دست و روت بزنی شامم آماده اس. همون غذای دلخواهت؛ آبگوشت تنوری.

مرد زبانش را بر لبانش کشید. به سمت حوض وسط حیاط رفت. دستش را درون آب فرو برد. چشمان خشمگین ماه را وسط آب حوض شناور دید. صورتش را برگرداند. آب را به صورت غبارگرفته اش پاشید. لکه خونی روی دستش توجه او را جلب کرد. آب حوض را بهم زد تا چشمانش به چشمان ماه گره نخورد.

چشمان خشمگین ماه
چشمان خشمگین ماه

مرد، دستش را محکم مالید. مالید و مالید. لکه خون پاک نمی شد. خسته شد. صدای زنش از داخل اتاق به گوشش رسید: مرد، غذا یخ کرد. بسه. بلند شو بیا.

دستش را پشت سرش پنهان کرد. به طرف اتاق رفت. زن پارچه صورت خشک کن را به او داد. آن را با اکراه گرفت. زن پرسید: اون دستت چیزیش شده؟

- نه، نه، چیزی نیست. فقط یه لکه خونه که هر چی شستم نرفته.

- بیار بالا ببینم.

مرد دستش را بالا آورد. زن با دقت کف دستش را دید: اینکه پاک پاکه.

مرد با چشمانی گشاد شده دستش را بالاتر برد. به سمت آن با دست دیگرش اشاره کرد و گفت: اینه، لکه همینجاس. من دارم می بینم.

زن بی تفاوت به اصرار مرد به سمت سفره رفت: امشب یه چیزیت شده. خیالاتیم شدی. غلط نکنم همه اش مربوط میشه به همونی که حسابش رو کف دستش گذاشتی. دستات رو خشک کن بیا غذا سرد شد. بعد غذا برام تعریف کن ببینم حساب کدوم بنده خدا رو کف دستش گذاشتی؟

مرد با اکراه دستانش را خشک کرد. کنار سفره نشست. دست به سمت غذا برد. خواست لقمه ای بردارد، به جای آبگوشت داخل ظرف فقط خون بود. لقمه را کنار گذاشت. زن با اشتها نان را درون دهانش گذاشت. به چشمان دریده مرد خیره شد. به زحمت لقمه را فرو داد. پرسید: مرد، چرا نمی خوری؟ غذای مورد علاقه ات را پخته ام.

چشمان مرد پیاله خون شد. برخاست. لگدی نثار کاسه آبگوشت کرد. با عصبانیت گفت: کاسه خون جلوم گذاشتی اونوقت میگی غذای مورد علاقه ام؟

اشک از چشمان زن فرو ریخت. با بغض گفت: بگو بدونم امشب حساب چه کسی رو کف دستش گذاشتی؟

مرد مشتی به دیوار کوبید و گفت: دختر پیامبر.

بعضی دستها از دنیا تو آتش هستند هرچند خودشان متوجه نشوند.
بعضی دستها از دنیا تو آتش هستند هرچند خودشان متوجه نشوند.
حضرت فاطمه علیها السّلام فرمودند:
إنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما أمَرْناكَ وَ تَنْتَهي عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ، قَأنْتَ مِنْ شيعَتِنا، وَ إلاّ فَلا ؛

اگر آنچه را كه ما ـ اهل بيت عصمت و طهارت ـ دستور داده ايم عمل كني و از آنچه نهي كرده ايم خودداري نمائي، تو از شيعيان ما هستي وگرنه، خير.
تفسیر الامام العسکری- علیه السّلام- ص320- ح191
حضرت فاطمه علیها السّلام فرمودند: إنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما أمَرْناكَ وَ تَنْتَهي عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ، قَأنْتَ مِنْ شيعَتِنا، وَ إلاّ فَلا ؛ اگر آنچه را كه ما ـ اهل بيت عصمت و طهارت ـ دستور داده ايم عمل كني و از آنچه نهي كرده ايم خودداري نمائي، تو از شيعيان ما هستي وگرنه، خير. تفسیر الامام العسکری- علیه السّلام- ص320- ح191



شهادت حضرت زهرا سلام الله، بر همگان تسلیت باد
شهادت حضرت زهرا سلام الله، بر همگان تسلیت باد
داستان قبلم:
https://virgool.io/@mehrofehr/%D9%86%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%87-wob3idaz2crs
داستان بعدم: خواب بانو



شهادت حضرت زهرا سلام الله علیهاخشم ماهداستاندختر پیامبر
آدرس وبلاگم: http://tanhasahelearamesh.blog.ir - هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن/وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید