ویرگول
ورودثبت نام
mhasadi70
mhasadi70
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

عشق اول و آخر من


نوشتن از عشق سخته. مخصوصا اگه ساعت 12 نیمه شب باشه و همه خواب باشن و تو مشغول نوشتن باشی...

همیشه توی زندگیم فکر میکردم آدما اول باید عاشق بشن، بعد ازدواج کنند. یه کم که بزرگ تر و پخته تر شدم فهمیدم خیلی وقتا توی واقعیت آدما اگه با نیمه گمشدشون ازدواج کنن، بعد از عقد عاشق هم میشن و به مرور زمان در طول زندگی این عشق پر رنگ تر میشه.

الان که دارم این مطلب رو مینویسم شب سالگرد ازدواجمه. دقیقا 4 سال پیش در روز ولادت امام رضا علیه السلام، با همسرم عقد کردیم و زندگی مشترکمون شروع شد. همونطوری که در بالا گفتم ازدواج ما به سبک سنتی بود. یعنی عاقلانه هم رو شناختیم و با هم ازدواج کردیم و بعد از ازدواج سعی کردیم عاشقانه زندگی کنیم. خدا رو شکر هر روز هم زندگیمون شیرین تر و قشنگ تر می شد تا این که یه اتفاق فوق العاده برامون افتاد. دقیقا یک سال و 5 روز پیش خدا یه هدیه بزرگ بهمون داد. دخترم زهرا 8 تیر 98 به دنیا اومد و جمع عاشقانه خونمون رو سه نفری کرد.

واقعا حس زیبای یک زندگی مشترک عاشقانه رو نمیشه وصف کرد و از اون قشنگ تر حس زیبای پدر شدن یا برای خانم ها، مادر شدن. زندگی آدم از این رو به اون رو میشه و جنس لذت های آدم خیلی تغییر میکنه.

برای همه دوستان، عزیزان و مخاطبان خودم از صمیم قلب دعا میکنم که اگه مجرد هستن، در اولین فرصت شرایط ازدواج براشون فراهم بشه و از نعمت تأهل بهره مند گردند. و کسانی که ازدواج کرده اند و هنوز بچه ندارند، از خدا میخوام که هر چه زودتر شیرینی و لذت بچه دار شدن رو بهشون عطا کنه.

اگه این مطلب رو دوست داشتید، لایک کنید و بسیار خوشحال میشم که نظرات و پیشنهادات خودتون رو در کامنت باهام به اشتراک بگذارید.

عشقعاشقانهازدواجزندگی مشترکبچه
کارشناسی ارشد مدیریت منابع انسانی مدرس مهارت های توسعه فردی متخصص در حوزه آموزش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید