میم نوشت·۴ سال پیشعشق من تهران (3) یا اولین دیداردوس داشتم بگم اولین دیدارمون عاشقانه بود اما دروغ چرا. خیلس سنگین و رنگین نشستم روی مبل و منتظر نوبتم شدم. تست دادم و نقش رو گرفتم.
میم نوشت·۴ سال پیشعشق من، تهران! (2) (در بابِ عقب انداختن آرزوها و یا ساختن یکی دیگر!)به عنوان یک دختر شهرستانی، وقتی به آرزوهای قبلیم نرسیدم، آرزوهای جدید ساختم :)
میم نوشت·۴ سال پیشعشق من، تهران!(1)من، یه دختربچه ی هشت ساله، بودم. عاشق تهران. یا عاشقِ پسرعموم. [اپیزود اول]
میم نوشت·۴ سال پیشاعتقاداتِت، چند؟وقتی هفت سالم بود یه بار به خاطر یه هزار تومنی نو ، جز سی قرآن رو حفظ کردم.مدرسه ی ما یه کمد با در شیشه ای داشت که جایزه های قرآنی رو توش ن…
میم نوشت·۴ سال پیشکاش زمان به عقب برمی گشتاحتمالا اگر زمان به عقب برگرده، ترجیح میدم اینی که الان هستم، نباشم. یکی باشم یکم خوش اخلاق تر، یکم مهربونتر. کمتر ایده آل گرا باشم. کمتر پ…
میم نوشت·۴ سال پیشنامه به سرباز دور از وطنمن در تو چیزهای عجیبی دیده ام که میدانم سر و کارم با ایشان تا آخر عمر خواهد بود. فاصله با آدمی و قلب آدمی چه میکند. شاید انسان وقتی بازگردد…
میم نوشت·۴ سال پیشقهرمانِ داستان، "بابا"ساعت12شب است.حالت تهوع دارم و مچاله شده ام زیرِمیزصبح،مراخواسته اند حراستِ دانشگاه.یک برگه هم داده اند که شما با ده نفر در خانه …