نمیدانم چگونه شد اما ماندن دیگر کارساز نبود،غم دیگر علاج زخم هایم را نمیداد،آری غم !
میدانید مخاطب من همان ادمک هایی هستند که هر چند اندک طعم غم را چشیده اند،مزه گس خوبی دارد مگر نه؟
دوست داریم برای فرار روزمره در غمخود غرق شویم ،اما...
روح همه ما نیاز به در اغوش گرفته شدن دارد ،در اغوش گرفته شدنی عمیققق،شاید به پهنای تلاطم اقیانوس ها
ماندن ماندن ماندن
ماندن در کجا؟
در غمی دیرینه
یادر عشقی خاکستر شده
در حس اول شدن و رسیدن
یا در محبت های ناگریز
کجا؟ماندن در کجا
از ابتدا ابهام سر تا سر کاغذم را فرا گرفته،شاید ابهام کلمه خوبی برای حال این روز هایم باشد
اما باید ماند باید جنگید!🌱♥️
دختࢪماھ