Mirza
Mirza
خواندن ۱ دقیقه·۷ سال پیش

همه چیز از یک انجمن اینترنتی شروع شد

در بهاران سری از خاک برون آوردن / خنده ای کردن و از باد خزان افسردن

همه این است نصیبی که حیاتش نامی / پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن

مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور / کز پیش آفت پیری بود و پژمردن

فکر آن باش که تو جانی وتن مرکب تو / جان دریغست فدا کردن و تن پروردن

گوتن از عاج کن و پیرهن از مروارید / نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن

گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی / هم به مردی که گناه است دلی آزردن

صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی / شیوه تنگ غروبست گلو بفشردن

پیش پای همه افتاده کلید مقصود / چیست دانی دل افتاده به دست آوردن

بار ما شیشه تقوا و سفر دور و دراز / گر سلامت بتوان بار به منزل بردن

ای خوشا توبه و آویختن از خوبی ها / و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن

از دبستان جهان درس محبت آموز / ا متحان است بترس از خطر واخوردن

شهریارا به نصیحت دل یاران دریاب / دست بشکسته مگر نیست وبال گردن

دل نوشتهبرنامه نویسیعاشقانهدلنوشتهشهریار
میخوام اینجا ناشناس باشم و بی دغدغه اشوب تو ذهنمو بریزم بیرون
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید