اوضاع ما، وصف برندههای قرعه کشی بانک است. از میان صدها نفر اسممان را درآوردهاند و بما خودروی لوکس و خانه و طلا دادهاند اما هنوز ناراحتیم. کسی که مرسدس بنز برنده شده نالان است که چرا خانه نبرده، کسی که خانه برده، چشم به خودرو و شمش طلا هم جای خود. این انگشت شمار افراد نالان از اینکه چرا جای دیگری نیستند و هزاران "دیگر" که حتی دیده هم نشدند.
اوضاع ما مانند مسافران قطاریست که از مناظر زیبا عبور میکند و ما همچنان به این فکر میکنیم کجا میرود، ناآگاه از اینکه شاید لحظهای دیگر در دره سقوط کنیم یا حتی ایستگاهی نیست که پیاده شویم. در این بین آنان که همکوپهای های خوبی دارند را کسانی درک میکنند که گرفتار همسفر بد هستند. بچهای که دائم نق میزند که "بالاخره کی میرسیم" شاید کمتر کسی به این فکر کند که آدمهایی اصلا نتوانستند سوار این قطار زندگی شوند. کسانی اصلا نمیتوانند ببینند، آدمهایی اصلا توانایی نشستن در صندلی را ندارند و فقط صبر میکنند که سفر تمام شود. زندگی مانند یک بلیط بختآزماییست. ما آنقدر درش تلخی میکنیم که حواسمان نیست که میتوانستیم یکی از آن بدبختها باشیم. آنقدر گاهی به چیستی ایستگاه فکر میکنیم که یادمان میرود بخش بزرگی از سفر، راه است.
هم لذت نمیبریم که افسوس گذشته را میخوریم، چرا که اکنون ما گذشتهای در آینده است. گذشتهای که هیچ چیز حتی سلفی، عکس و استوری و صدا و ویدیو جای وجود ما را نخواهد گرفت.
ذهن آگاهی (mindfulness) دقیقا همین است. دانستن اینکه در بخت آزمایی برنده شدهاید و در این سفر در کوپه جذابی نشسته و از مناظر زیبا لذت میبرید. زمانی از سفر لذت بردهاید از شانس بزرگی که به سختی به شما رسیده لذت ببرید.
شاید اشتباه میکنم، اما واژه "یادش بخیر" یا "جای فلانی خالیست" مرا به این فکر فرو میبرد که نکند از آن زمان لذت نبردیم که الان یادش میکنیم. و باز به این فکر میکنم که شاید از همین الان هم لذت نمیبریم که افسوس گذشته را میخوریم، چرا که اکنون ما گذشتهای در آینده است. گذشتهای که هیچ چیز حتی سلفی، عکس و استوری و صدا و ویدیو جای وجود ما را نخواهد گرفت.