
**مامان گیج و ماجرای فراموشکاری تاریخی!**
روزی از روزهای گیجی های مامانی، تازه دختر کوچولوش دو هفته بود که به جمع خانواده اضافه شده بود. مامان عزیز، با کلی ذوق و خوشحالی تصمیم گرفت بره خرید مانتو و لباس. زنگ زد به راننده سرویس، ماشین رسید و اون با دختر کوچولو سوار شدند.
اما... یه مشکل کوچیک وجود داشت: **مامان همون لحظه فراموش کرد بچه داره!** 😂
وقتی رسیدن به مقصد، دخترک نازنین تو خواب شیرین بود. مامان هم با خودش گفت: «بذارمش رو صندلی، راحت تر میخوابه.» بعد با کلی آروم و احتیاط بچه رو گذاشت روی صندلی و... **پیاده شد و در رو بست!** 🤦♀️
رانندهٔ بیخبر هم که متوجه نشده بود مسافر کوچولو تو ماشین مونده، راه افتاد. تازه اون لحظه مامان یادش افتاد: **«بچهام کو؟!»**
همه چیز مثل فیلمهای کمدی شد:
- مامان با چشمان گرد شده دنبال ماشین میدوید و فریاد میزد: **«آقا راننده، بچم رو دزدیدی؟!»**
- راننده که تازه متوجه گریههای بچه شده بود، با ترس و لرز گفت: **«خدایا این صدا از کجا میاد؟!»**
- بعد فهمید که **مسافر فراموشی** داره و سریع برگشت دنبال مامان.
حالا تصور کنید:
- مامان تو خیابون دنبال ماشین میگرده.
- راننده تو کوچه پسکوچهها دنبال مامان میگرده.
- بچه هم تو ماشین داره برای خودش کنسرت میده! 🎤😂
بعد از نیم ساعت گشتوگذار تو شهر، بالاخره همدیگه رو پیدا کردن. راننده با تعجب گفت: **«خانم، تو عمرم مادری به این گیجی ندیده بودم!»**
مامان هم با خجالت گفت: **«والا منم تو عمرم اینقدر گیج نبودم... از بس بیخوابی کشیدم، فکر کردم بچه رو تو رحم جا گذاشتم!»** 😂
**پایان شیرین ماجرا:**
از اون روز به بعد، مامان **قسم خورد** که یا تنها بره خرید، یا اگه بچه رو بغل کرد، **تا رسیدن به خونه ولش نکنه!** چون میترسید دوباره یادش بره که **اصلاً بچه داره!** 🤣
**📌 درس اخلاقی:**
_مادران عزیز، خواب کافی رو فراموش نکنید... والا بعدش یا بچه رو جا میذارید، یا خودتون رو!_ 😅
💬 **شما هم خاطرات طنز و سوتیهاتون رو برامون کامنت کنید!**
👇😂👇
**#مامان_گیج #فراموشکاری_حماسی #بچه_تو_ماشین_موند #طنز_مادرانه** 😜