
شما میگید بهش فکر نکن، فراموشش کن ولی سعید شیروانی میگه:
"من قصه ی فراق تو را خاک کرده ام.
حاصل چه شد؟!
جوانه زدی، بیشتر شدی..!"
❤️
1.
"از اشکهایم دریا ساختم،
تو آمدی و قایق شدی...
حالا چه کنم با این همه موجی که تو در دلم انداختی؟!"
2.
"در باغ دل من،
تو نهال عشقی،
که با هر بار بارانِ نگاهت،
بلندتر از آرزوهایم روییدی."
3.
"من آسمان را به ستارههایت گره زدم،
تو آمدی و ماهِ شبهایم شدی...
حالا چه کنم با این همه تاریکی که بدون تو دارم؟!"
4.
"در کوچههای خاطراتم،
تو رد پایی بودی که هرگز محو نشد...
حالا تمام راههایم به سویت ختم میشود."
5.
"من با تنهاییام جنگیدم،
تو آمدی و صلح شدی...
حالا چه کنم با این همه آرامشی که تو به دلم هدیه کردی؟!"
6.
"در قلب من،
تو شعری بودی که هرگز تمام نشد...
حالا تمام وجودم با تو معنا میگیرد."
7.
"من با خیال تو خانهای ساختم،
تو آمدی و سقفش را به ستارهها گره زدی...
حالا چه کنم با این همه آسمانی که تو به دلم آوردی؟!"
8.
"در بیابانِ دل من،
تو چشمهای بودی که هرگز خشک نشد...
حالا تمام تشنگیهایم با تو سیراب میشود."
9.
"من با یاد تو آتش روشن کردم،
تو آمدی و شعلههایش را به عشق تبدیل کردی...
حالا چه کنم با این همه گرمایی که تو به دلم بخشیدی؟!"
10.
"در کتاب زندگیام،
تو فصلِ زیبایی بودی که هرگز تمام نشد...
حالا تمام لحظههایم با تو رنگ میگیرد."
امیدوارم این جملات مورد پسندتان قرار بگیرند! 🌹