گاه می رسد که تاریکی چنان مستولی می شود که هیچ چراغی را یارای مقاومت در برابر آن نیست. مهم نیست چند چراغ بیافروزی چرا که تاریکی که به روح ات پنجه کشیده است را گریزی نیست. در میانه ی این تاریکی باید شمعی بیافروزی، شمع ها گاه از همه چراغ ها برای غلبه بر تاریکی ارجح هستند.
آنگاه که تنها یک اندیشه در تو است که چگونه رها شوی، چگونه از حجم بزرگ اندوه رها شوی باید دل ببندی به نور ضعیف اما زیبا و مداوم شمع ها، که شاید برای رهایی از تاریکی همراه تو باشند.
همراهی باشند در مقابل اندوهی که از آن تو نبوده اما سهم تو شده و از آن گریزی نداری تا راه رهایی را بیابی.
شمع ها تاریکی را به گونه ای دیگر عقب می زنند و برای عقب راندن تلخی که به روحت پنجه می کشد نیازمند او یی هستی که در لحظه های سخت شمعی شود بر تاریکی که تو را دربرمی گیرد. مهم نیست که گاه خود او و آنهایی که میخواهی شمع حال تلخت باشند بخشی از پنجه را بر روح تو کشیده اند چرا که گاه درد و درمان با هم یکی است و اگر درمان را یافتید آنگاه شمع لحظه های سختتان را یافته اید... از دستش ندهید چرا که تنها یک بار در زندگی برایتان این اتفاق می افتد که شمع راستین را بیابید.