ویرگول
ورودثبت نام
سید‌محمد حسینی
سید‌محمد حسینیهمسر، مدیر فنی و دانش آموز مدسه زندگی
سید‌محمد حسینی
سید‌محمد حسینی
خواندن ۳ دقیقه·۱۰ ماه پیش

آشفتگی

من هم احتمالا مثل خیلی از هم نسلهای خودم (البته از نوع دارای خانواده مذهبی) اوایل دوره کتاب خوندن با کتابهای دکتر شریعتی آشنا شدم. خوندن کتابهای شریعتی آبی بود که عطش فلسفی من نوجوون رو سیراب می کرد؛ غافل از این که مثل هر کتاب اندیشه محور دیگه ای مدام عطش رو مضاعف می کرد. پله ای بود که ارتفاع ذهن پرسشگرم رو بالا میبرد و از پایین پله شبیه مقصد یا جواب بود؛ ولی وقتی روی پله میرسیدم و مفاصل و عضلات ذهنم نفس زنان سودای استراحت در مقصد یا اورکا (!) گویان سودای لذت بردن از جواب رو داشتن، پله پله های دیگه و سوالهای دیگه رو می دیدن و ...

به قول مولای ما (مولانا): آب کم جو تشنگی آور به دست / تا بجوشد آب از بالا و پست
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم

عمدا جواب و مقصد رو با هم عطف کردم. هر دو از یه جستجو ناشی میشن و پایان دو ماجراجویی ان؛ اولی در درون و دومی در برون. و خوشا ماجراجویی درون که مراحل، مراتب و منازل عجیبتر و جذابتری داره و گم گشتگیها و تشنگیها و کشتی شکستگیها و گردابهای متفاوت


در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
ظلمات است بترس از خطر گمراهی

تجربه بی نظیریه!!! به قول انگلیسی زبونا Game Changer هستش یا به قول ریاضیات نقطه عطف. آدمی که پا روی حتی یه پله میذاره اون آدم پایین پله نیست. بعد از مدتی دیدم این پله ها منجر به درب و منزلی نمیشه و جوابی وجود نداره و درنتیجه آرامش همراه با استراحت و لذت یافتن جوابی!

گفت حافظ من و تو محرم این راز نی ایم
دوست دارد دوست این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی
اگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

بعدها توی یه کتابی از آندره برتون خوندم که سفر درون واقعا جالبترین سفره (نقل به مضمون). به قول عرفا یه استحاله است به معنی واقعی کلمه. و شاید بجای خواندن دعای "حول حالنا الی احسن الحال" باید بار سفر جمع کنیم و ... (گرچه بار این سفر سبکی و بی باری هستش و به جای جمع کردن باید کم کرد؛ به جای جمع شدن باید فرد شد)

بعدها که با اگزیستانسیالیسم آشنا شدم بیشتر این معنی رو فهمیدم. اون موقع بهتر معنی "وجد" و "وجدان" رو فارغ از معنای متعارفشون در زندگی روزمره متوجه شدم. بهتر فهمیدم منظور حافظ از این بیت تو ساقی نامه چیه:

که تا وجد را کارسازی کنم / به رقص آیم و خرقه بازی کنم.

سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست می گفت:

انسان محکوم به آزادی است

آدمی که پا روی اون پله های بی نهایت و بی مقصد میذاره اگه دن کیشوت وار دچار توهم خودبزرگ بینی نشه و سزیف وار دچار پوچی، آزاد میشه! از خیلی از بندهایی که خودش یا پیرامونش به پاهای فکر و اندیشه اش بستن (بعدن درباره بتهای فرانسیس بیکن می نویسم تا بهتر این بندها و موانع شناخت حقیقت رو بشناسیم). اینجاست که به تعبیر سارتر آدم دچار اضطراب وجودی میشه. یه جورایی آزادی با انتخاب همراهه و انتخاب در Context اندیشه همراه با اضطراب (آشفتگی) هستش در مقابل آرامش ناشی از خفتگی.

اگزیستانسیالیسممعنای زندگیفلسفهادبیات
۳
۰
سید‌محمد حسینی
سید‌محمد حسینی
همسر، مدیر فنی و دانش آموز مدسه زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید