از طرز برخوردش و مخصوصا از پیج اینستاگرامش معلوم بود که اهل کتاب است! به او گفتم: تو که عاشق کتاب هستی، چند تا کتاب خوب معرفی میکنی؟ گفت: توی این روزها خیلی خوبه کتاب طاعون رو بخونی! من هم درنگ نکردم. کتاب را خریدم و شروع کردم. وقتی صفحات کتاب را ورق میزدم و داستان کتاب را پیگیری می کردم، بیش از حد برایم واقعی جلوه میکرد. هر جا کلمه طاعون را میدیدم ناخودآگاه آن را کرونا میخواندم! انگار آلبرکامو رمان را همین هفته اخیر نوشته؛ همه چیزش با واقعیت امروز و ویروس کرونا و شیوه شیوعش بیش از اندازه جفت و جور بود؛ ترس مردم، غفلت مسئولین، قرنطینه، سکوت تلخ شهر، مرگ شادی های جمعی، تعطیلی سینماها و کافه ها...
تقارن داستان کتاب با واقعیت امروز برایم دوست داشتنی بود اما به نظرم مهمترین ویژگی آن، طرز برخورد متفاوت شخصیت های داستان با کرونا، ببخشید طاعون(!) بود! یکی طاعون را فرشته مرگ میخواند و دیگری فرشته نجات! یکی با آمدن طاعون به فکر خودکشی افتاده، و دیگری امید به زندگی یافته بود! خلاصه تضاد عقاید شخصیت ها برایم شیرین بود و خواندنی. شخصیت اصلی، یک خداناباور اومانیست بود که عقاید اگزیستانسیالیستی اش، خواننده را به خداناباوری ترغیب می کرد و کشیش خشک مقدس داستان برای ترویج کفر مزید بر علت میشد! مکالمه های بین آن دو، و جویدن عقاید آلبرکامو در زبان شخصیت هایش، بیش از هر ویژگی دیگر کتاب برایم جالب بود. ممنون از دوستی که اینقدر هوشمندانه کتاب معرفی میکند! من هم طاعون را در ایام قرنطینه کرونایی پیشنهاد میکنم!