محمد شیوا
محمد شیوا
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

به فکر ماه باش

@hanihajloo عکس از اینستاگرام اعکاس عزیز
@hanihajloo عکس از اینستاگرام اعکاس عزیز




ماه را دوست داشت. تمام شکل‌های آن را. هر شب روی پشت بام کنار دودکش به تماشای او‌ می‌‌نشست. دودکش رفیقش بود در دید زدن ماه.

از چند سال پیش این کار را شروع کرده بود. از شبی که با پدرش برای نصب دودکش بخاری، بالای پشت بام رفت. از آن شب عاشق ماه شد و هر شب یواشکی به او سر می‌زد. اما هر سال، ماه بیشتر و بیشتر در آلودگی آسمان محو می‌شد. دودکش‌ها و اگزوزها، در همکاری باهم، حال آسمان را به هم ‌می‌زدند. بایست دست به کار می‌شد. واگرنه عشقش زیر بار خاکستری آسمان گم می‌شد. و او دیگر نمی‌توانست با ماه زندگی کند.

برای ماه بوسه‌ای فرستاد. دستش را سمت او‌ گرفت و قول داد که از او‌ محافظت کند. بدو بدو از پله‌ها پایین رفت. می‌خواست از پدر و مادر و دایی و تمام معلم‌هایش مشورت بگیرد. عشق به ماه در دلش بزرگ‌تر می‌شد. مانند جوانه‌ای که حالا دیگر سر از خاک بیرون آورده بود. حالا بایست برای زندگی خودش و ماه تلاش می‌کرد. دیگر تنها تماشای ماه کافی نبود. مراقبت از ماه، به نظر سخت می‌آمد اما عشق کارش را آسان می‌کرد.

داستانداستانکهوازمینماه
زمین مکان بهتری برای زیستن می شود. در اینستاگرام من بیتشر بخوانید.mohammad_shiivaa@
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید