محمد شیوا·۳ سال پیشداستان غذا. “هیسسس، چقدر میخوری. یه ذره گوش کن”این رو سگ گله که زیر آفتاب لم داده بود، به گوسفندها گفت. اونها، سرشون رو انداخته بودن پایین و از صد…
محمد شیوا·۳ سال پیشحرف زورراه بسته بود. حالا به پشت سد رسیده بود. آب تمام کوهستان را طی کرده بود. اما سد بزرگتر از آن بود که بتواند عبور کند.آب راکد شد. غصه خورد و س…
محمد شیوا·۳ سال پیشبه فکر ماه باش@hanihajloo عکس از اینستاگرام اعکاس عزیز ماه را دوست داشت. تمام شکلهای آن را. هر شب روی پشت بام کنار دودکش به تماشای او مینشست. دودکش…
محمد شیوا·۳ سال پیشخانه ای روی مرز@abbas_valadii عکس از اینستاگرام عکاس عزیز خانمها لب مرز ایستاده بودند. آنجا که آب به ساحل میرسید. دیگر نمیتوانستند به پسرانشان بپیوندن…
محمد شیوا·۳ سال پیشعشق بازی در میان جنگاولین نوشته ام در ویرگول رو می خونید. خوشحال میشم نظرتون برای بهبود کارم رو بشنوم. ضمنا عکس از پیج اینستاگرام جناب @abbas_valadii هست.