استعفای خاموش پدیدهای در محیط کار است که در آن کارکنان به طور آگاهانه تصمیم میگیرند که تنها به انجام وظایف تعریف شده در شرح شغلی خود بپردازند و از انجام کارهای اضافی و خارج از قرارداد خودداری کنند؛ در واقع کارکنان کمتر از توان خود کار میکنند و فقط حداقلها را انجام میدهند. این موضوع صرفاً یک تغییر نگرش ساده نیست، بلکه پاسخی به عدم تعادل میان انتظارات سازمان و نیازهای فردی است.
این رفتار واکنشی به فرسودگی شغلی، مدیریت ناکارآمد، نبود فرصتهای رشد و فرهنگ سازمانی نامناسب است. هنگامی که قدردانی و رشد شغلی، جای خود را به فشارهای غیر ضروری کاری دهد، کارکنان به جای ترک سازمان، سطح تعهد خود را کاهش میدهند. این رفتار نوعی تنظیم مجدد رابطه بین کار و زندگی میباشد.

بر خلاف تصور رایج، این کارکنان تنبل یا بی تعهد نیستند، بلکه فقط مرزهای جدیدی را برای کار و زندگی خود تعیین کردهاند. برای مدیریت این روند، سازمانها به جای نادیده گرفتن کارکنان، باید به دلایل آنها توجه کنند و در شیوههای مدیریتی خود تغییر ایجاد کنند. برای بهبود این وضعیت باید برای کارکنان فضایی را ایجاد کرد که احساس ارزشمندی کنند و مسیر روشن و شفافی برای پیشرفت شغلی و توسعه فردی داشته باشند؛ همچنین باید از فشارهای غیر ضروری کاسته شود و مدلهای انگیزش در سازمان مورد بازبینی قرار گیرد.
استعفای خاموش یک تهدید نیست، بلکه نشانهای از نیاز به تغییر شیوه مدیریت سازمان است. سازمانهایی که به تعادل، رشد و قدردانی از کارکنان توجه میکنند، میتوانند از این اتفاق جلوگیری کنند.