سلام دوستان
در پست دیروز نوشتم که در خیلی از کارها مثل نوشتن رسیدن ایده ها در زمان نوشتن به مغز ما خطور می کنند
اینجوری که اگر من ایده ای برای نوشتن ندارم باید دست به قلم بشوم، چند خطی بنویسم تا ایده ها به ذهنم سرازیر شوند.
امروز هم مثل برخی روزها ذهن من قفل کرده بود و هیچ ایده ای برای نوشتن نداشتم.
تا اینکه سعی کردم خودم به این مطلب عمل کنم و دست به کیبورد شدم تا ایده ای برای نوشتن پیدا کنم.
چند دقیقه ای که نوشتم یاد خواب عجیبی افتادم که صبح امروز دیدم.
من در طول 21 سالی که از عمرم گذشته، بیشتر از چند تا خواب درست و حسابی ندیده ام یا خواب چرت و پرت و بی معنی بوده اند یا کابوس های وحشتناک
اما امروز از آن خواب هایی بود که برای من خیلی جالب بود و خودش کلی ایده برای نوشتن هست.
در خواب دکتر علیرضا شیری را دیدم!
من خیلی به ایشان علاقمندم و مطالبی که منتشر می کنند را دنبال می کنم
نمی دانم کجا اما جایی مانند دفتر مشاوره بود و در آنجا به من مشاوره می دادند
در خواب در حال صحبت با ایشان بودم و از محضرشان استفاده می کردم تا اینکه جمله ای گفتند و نموداری مرتبط با آن جمله برایم کشیدند و من را با یکی از بخش های تاریک شخصیتی ام روبرو کردند و نکته ای به من گفتند که هیچ وقت در بیداری به آن فکر هم نکرده بودم و البته دقیقا درست گفتند.
مثل این بود که یک مشاوره رایگان را در خواب گرفته باشم و دقیقا زمانی که عمیق تر فکر کردم، متوجه شدم تشخیص شان درست بوده و من آن مشکل شخصیتی را دارم.
در ادامه خوابم از دکتر خواستم که من را راهنمایی کنند که چه کار کنم این مشکل را در خودم حل کنم ایشان دو راهکار به من دادند:
قصد ندارم این مسئله را ماورایی کنم و به چیز های عجیب و غریب ربط بدهم اما این خواب، خیلی تجربه جالبی برایم بود.
به محض بیدار شدن خیلی روی آن فکر کردم و صفحات زیادی نوشتم ولی دلیل این خواب برایم مبهم هست.
تجربه مشابهش را ادریس میرویسی عزیز داشته که در خواب با ست گادین صحبت کرده و از او راهنمایی گرفته گویا این تجربه ها مسری هستند.