یه شب دلم میگیرد و نمی خوابم، یه شب از هیجان زیاد، یه شب از شادی و یه شب هم کرم اشتیاق به یادگیری در من فعال می شود و این مسئله که با وجود۱۲۹ میلیون کتاب در حهان من اگر دویست سال هم عمر کنم بازهم نیمتوانم یک صدم آن را بخوانم خواب را ازم میگیرد.شبی به باغچه ی حیاط خانه پدر بزرگم فکر میکنم و طعم توت فرنگی های آن را به خوبی به یاد میاورم سپس به یاد می آورم که اولین بار آنجا از علاقه ام نسبت به دخترک مطلع شدم.درست در همان باغ بود که البته در آن هنگام زندگی ام به شکلی سوررئال درحال دست و پا زدن زیر آوار اتفاقاتی ناگوار تر از درک آن هنگامم بود و الآن فکر به اینکه شیرین ترین خاطره ام در پر تنش ترین دوران زندگی ام بوده بیشتر نمیگذارد بخوابم.
حوض کوچک حیاط خانه پدر بزرگ را هیچگاه فراموش نمیکنم، آنوقت ها با دیگر بچه های فامیل آنجا فوتبال بازی میکردیم و این حوضچه را دقیقا وسط زمین ما از قبل ساخته بودند. گاهی از آن برای دریبل زدن استفاده میکردم و آن را بسیار عزیز می پنداشتم و نفرتم نسبت به آن حوضچه که گاهی مانع حرکتم میشد و توپ را زیر پای حریفم میگذاشت نمیگذارد بخوابم. چند وقت پیش درباره تاثیرات بیخوابی و نخوابیدن در وقت خود یعنی شب مرا سخت به فکر فرو برد و فکر کردن به آن خواب را از من گرفت مانند فرد سیگاری که هروقت به مضرات سیگار فکر میکند دو سه نخ بیشتر از قبل میکشد و روز بعدش به فکرش میوفتد که چرا روز قبل مصرف سیگارش بیشتر شده است و این خلقش را تنگ می کند و بازهم بیشتر سیگار می کشد. گیر کردن در چرخه ی انجام کارهای اشتباه، به اتمام رساندن آنها و تکرار دوباره آنها جزئی جداناپذیز از زندگی ام شده است و دیگر اجازه نمی دهم هیچکدام اینها من را اندوهگین کند.
باید کمی خود را گول بزنم. مرکز منم و تمام جهان حول من می چرخد، هر تصمیمی که بگیرم درست محض است و هر که خلافش را بگوید شیاد. تمام کارهایی که من انجام میدهم باید الگوی دیگران باشد حتی وقت هایی که هیچ کاری انجام نمی دهم و غیر از اینها، همه چیز بی معنی و پوچ است.
اگر سیگار بکشم سیگار مفید است و اگر ترک کنم مضر و ترک آن ضروریست و به دلیل اینکه من مدت زمانی را سیگاری بوده ام کسی را که هیچ وقت سیگار نکشیده ابله می دانم و باید دیگران هم مثل من بکشند و سپس ترک کنند چون در غیر این صورت کارشان عبث است.
درست منم. متر من و کارهایی است که میکنم و درست بودن هرکس یا کارهایش را باید با آن اندازه گرفت.
ابله بودن همین است. آسان و قاطع بدون هیچ احساس پشیمانی یا شک یا هرگونه حس آزار دهنده.
تمام آنچه را که گفتم در زندگی ام بارها و بارها شاهدش بودم. با این تفاوت که این افراد غیر مستقیم این مفاهیم را بیان می کردند. اگر در این مسئله شک دارید بدون پرده کارهایی را که انجام میدهید برای دیگران شرح بدهید و مطمئنا سه حالت بیشتر ندارد.
یکی اینکه این طرف مستقیما عبث بودن کارهایت را با متری که خودش است به گوشتان می رساند.
یا اینکه مخاطب نمی تواند رک باشد و در لفافه حرف هایش را می زند و یا اصلا حرفی نمی زند و وقتی از شما دور شد شروع به قضاوت میکند و قطعا در این حین صفات مناسبی را به شما نسبت نمی دهد. حالت سوم کسانی اند که بدون هیچ قضاوتی حرف هارا می شنوند، معیار درست و غلط بودن آنها نیستند و همانطور که قطعیتی راجب نظریات خود ندارند نظریات دیگران راهم با همان دید نگاه می کنند و این آدم هارا هرکجا که دیدید خوب ازشان نگهداری کنید.