شاید باید چشمانمان را روی همه چیز میبستیم و همه اتفاقات را نادیده میگرفتیم.
شاید فکر میکردند بهترینها را انجام دادهاند.
شاید فکر و دید ما با آنها متفاوت است. گمان کنم خیلی زیادهروی کردیم، نمیدانم.
در درونم احساس متضادی دارم. کسی فریاد میکشد که اشتباه نکن. آنها نهایت تلاش و سعی خود را کردهاند... اما کسی دیگر با خشم دندانهایش را روی هم فشار میدهد و میگوید نه آنها بیمسئولیت و بیفکرند. باید کاری کنی. از آنها فاصله بگیر.
نمیدانم باید چه کار کنم؟ نمیدانم حق و حقیقت چیست؟ نمیدانم باید به چه کسی اعتماد کنم؟
من فقط به دنبال آرامشی آبی رنگ بودم و حالا فقط میخواهم تنها باشم با روزنهای از نور.