ویرگول
ورودثبت نام
محدثه پاکدامن
محدثه پاکدامنسلام محدثه پاکدامن هستم. یکی مثل هزاران نفر دیگر که تلاش می‌کند تا در مسیر زندگیش گامی مفید و درست بردارد. تخلص من، میم ح‌دث
محدثه پاکدامن
محدثه پاکدامن
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

شکلات تلخ

همیشه قهوه تلخ را با شکلات تلخ می‌خورد. آدم جدی و سردی به نظر می‌رسید.

آن روز سر ساعت همیشگی وارد کافه شد و قهوه‌اش را سفارش داد. همان قهوه تلخ با شکلات تلخ.

بی‌روح و سرد بود. عادت داشت تا حاضر شدن سفارش، روزنامه روی میز را مطالعه کند. او بیشتر اوقات توجهی به اطراف نداشت.

آن روز هم در حال خواندن روزنامه بود که احساس کرد کسی در مقابلش ایستاده است. روزنامه‌اش را کمی پایین آورد. دختربچه هشت ساله‌ای را دید که عروسکش را محکم در آغوش گرفته‌ و با لبخندی شیرین به صفحه پشت روزنامه نگاه می‌کند. بدون توجه به او روزنامه را برگردان و عکسی از جشنواره شکلات را دید.

دخترک با همان لبخند شیرینش گفت: من دوست داشتم آنجا بودم. باید خیلی خوب باشد.

مرد با بی‌تفاوتی گفت: فکر نمی‌کنم.

دخترک اخمی شیرین کرد و گفت: خیلی هم خوب است. آنجا پر از شکلات‌های شیرین است.

- ولی همه شکلات‌ها شیرین نیستند.

- ولی باید شکلات‌های شیرین را انتخاب کرد.

مرد این‌بار کنجکاوانه به دخترک نگاه کرد و گفت: چرا؟

- چون شکلات شیرین خوشحالت می‌کند و تو دوست داری آن را به دوستت هم بدهی و این کار خیلی خوب است. چون هر دو خوشحال می‌شویم.

دخترک بعد از گفتن این حرف دوان دوان به سمت میز خودشان رفت.

حالا سفارش مرد حاضر شده‌ بود. گارسون وقتی سفارش را روی میز گذاشت، مرد گفت: لطفاً شکلات تلخ رو با شکلات شیرین عوض کنید.

میم ح‌د‌ث

شکلات تلخداستاننویسندگیداستان کوتاهنویسنده
۷
۳
محدثه پاکدامن
محدثه پاکدامن
سلام محدثه پاکدامن هستم. یکی مثل هزاران نفر دیگر که تلاش می‌کند تا در مسیر زندگیش گامی مفید و درست بردارد. تخلص من، میم ح‌دث
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید