ویرگول
ورودثبت نام
محدثه پاکدامن
محدثه پاکدامنسلام محدثه پاکدامن هستم. یکی مثل هزاران نفر دیگر که تلاش می‌کند تا در مسیر زندگیش گامی مفید و درست بردارد. تخلص من، میم ح‌دث
محدثه پاکدامن
محدثه پاکدامن
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

وداع با خورشید

خود را به پنجره می‌کوبد. گویی از من کمک می‌خواهد. به طرف پنجره می‌روم و آن را باز می‌کنم.

خود را با تمام نیرویی که در بدنش باقی مانده به درون اتاق می‌اندازد.

بدون اینکه حرکتی کنم در گوشه اتاق ایستاده‌ام. پرنده از زخمی‌ که بر او وارد شده‌است به خود می‌پیچد. می‌ترسم. بی‌حرکت ایستاده‌ام.

پرنده زخمی ‌با توان باقی مانده‌اش بر روی پاهایش می‌ایستد و به افق خیره می‌شود. بال‌هایش را برای آخرین بار می‌گشاید. چشمانش خیره به خورشید است دیگر امیدی نیست. به سمت من بر‌می‌گردد.

آری با آسمان و خورشید وداع کرد. بال‌هایش را گشاده بر روی زمین پهن می‌کند و نفس آخرش را بلند می‌کشد. چشمانش بسته می‌شود.

در قسمتی از اتاق آرام خوابیده است در حالی که نور خورشید بر جسم بی‌جانش می‌تابد.

میم ح‌د‌ث

داستانکداستانداستان کوتاهنویسندگیوداع
۶
۶
محدثه پاکدامن
محدثه پاکدامن
سلام محدثه پاکدامن هستم. یکی مثل هزاران نفر دیگر که تلاش می‌کند تا در مسیر زندگیش گامی مفید و درست بردارد. تخلص من، میم ح‌دث
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید