محمد دایریز·۶ سال پیشداستانِ یک داستانهفته ها بود که اصرار میکرد برایش یک داستان روزمره از حال و هوای خانه تا دانشگاه بنویسیم،شاید از روز اول که سر کلاس آمد، می خواست حال و هوای بصری شهر را برایش نمایش دهیم در داستان.ترم اول بود که به او کلاس میدادند و ما همه ترم آخر، هیچ چیز برایمان مهم نبود جز وقت گذراندن با هم.همین که کلاسش را هم می آمدیم بخاطر جوان بودنش بود و درک کردن...