Mohsen Baqery
Mohsen Baqery
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

کژتابی معینی‌پور


داشتم کتاب «کژتابی‌های ذهن و زبان» استاد خرمشاهی را مطالعه می‌کردم و خوشحال بودم از این‌که نگاه متفاوت ایشان به جمله‌های فارسی لنز جدیدی به لنزهای زبانی‌ام اضافه کرده: لنز کژتابی‌یابی. و در همین احولاتِ خوش بود که ناگهان اولین کژتابی خودم را، قبل از خوردن اولین «معینی‌پور» عمرم، شکار کردم.

قبل از این‌که بگویم اینجانب چرا گریبانِ معینی‌پور را گرفته و ربط این کیک چندلایهٔ (نسبتاً) خوشمزه با کژتابی‌های ذهن و زبان چیست، باید مختصر توضیحی بدهم که اصلا این «کژتابی» که می‌گویم چطور تابشی است.

استاد خرمشاهی جملات کژتاب را گونه‌ای از ساختارهای زبانی در فارسی می‌داند که ابهام‌آفرین‌اند—بدون اینکه آرایهٔ ایهام داشته باشند یا از نظر دستوری غلط باشند. این جملات ناخواسته نوعی ابهام معنایی ایجاد می‌کنند که غالباً یکی از آن‌ها طنزآمیز از آب درمی‌آید.


چند مثال از جملات کژتاب را خدمت‌تان عرض می‌کنم:

  • «تو را بیشتر از خدا دوست دارم». از این‌ جمله می‌توان دو معنی برداشت کرد: الف) تو را بیشتر از آنچه خدا دوستت دارد، دوست دارم و ب) تو را بیشتر از آن اندازه که خدا را دوست دارم، دوست دارم.
  • «برنامه خرید کتب درسی و تجهیز دانشگاه‌ها به کامپیوتر اعلام شد». از این جمله می‌توان دو برداشت داشت: الف) برنامه خرید و تجهیز دانشگاه‌ها به یک کامپیوتر اعلام شد (یعنی خبر را برای کامپیوتری فرستادند) و ب) برنامه خرید کتب و تجهیز دانشگاه‌ها به کامپیوتر، به طریقی اعلام شد.
  • و یا این جمله که مستقیماً از کتاب گرفتم: «[ایوانف] پس از گذشت یک سال از مرگ همسرش در شب عروسی با ساشا خودکشی می‌کند». کدام یک منظور نویسنده بوده؟ الف) با ساشا عروسی و خودش به تنهایی خودکشی می‌کند یا ب) در شب عروسی‌اش، با ساشا یعنی همراه و همانند او (هر دو با هم) خودکشی می‌کند.

به‌گمانم با همین چند مثال منظور از کژتابی را متوجه شده‌اید. البته کتاب بیشتر از این‌هاست و استاد خرمشاهی با طنزی لطیف، به قول خودشان «طنزی کم‌رنگ»، گوشه‌های جالب و کمتر دیده‌شده‌ای از زبانِ شکروار فارسی را به تصویر می‌کشد؛ که یعنی توصیه می‌کنم به توصیفات بنده قانع نبوده و خود کتاب را مطالعه فرمایید.


بگذریم و بیاییم سر اصل مطلب. امروز صبح که داشتم نخستین «معینی‌پور» زندگی‌ام را—به اصرار دوستان و متأثر از تبلیغات فضای مجازی—می‌خوردم، چشمم افتاد به جمله‌ای روی جلد محصول: کیفیت بهانه‌ای برای شکرگزاری.

توی سرم بشکنی زدم که «آهان! گیر آوردم» و به‌این‌سبب اولین جمله کژتاب خودم را شکار کردم. وقتی معینی‌پور عزیز می‌فرماید کیفیت بهانه‌ای برای شکرگزاری، از این فرمایش ایشان می‌شود دو برداشت کرد که راستش را بخواهید دومی برای وجهه تجاری شرکت خوب نیست:

الف) کیفیت بهانه‌ای است [که برای این نعمت‌ها] شکرگزار خدا باشیم؛ و مطمئناً منظور شرکت معینی‌پور هم همین بوده.

ب) کیفیت بهانه‌ای است [برای مشتری] که شکرگزار [تولیدکننده] باشد؛ چراکه در وضعیت کنونیِ کشور و اوضاع شیر تو شیر شدهٔ بازار، خریدار باید شاکر باشد که جنس باکیفیت گیرش می‌آید.

این را بگویم که منظور معینی‌پور از جمله تبلیغاتی‌اش کاملا پیداست و شکی در نیّت ایشان نیست. هدف بنده از ایراد مسئله صرفاً اشاره‌ به یکی از ویژگی‌های بانمک زبان شیرین فارسی بود.

در پایان این را هم اضافه کنم که اگر بحث هواخواهی و یارکشی باشد، بنده در تیم «نظری» هستم و معتقدم شیرینی‌جات ایشان یک‌سروگردن از «معینی‌پور» سَرتر است. اما به هر حال، هر دو شرکت را باید قدر دانست و در فهرست تولیدکنندگان خوب داخلی گذاشت—تولیدکنندگانی که کمک می‌کنند آدم از شعار «حمایت از تولیدات داخلی» خنده‌اش نگیرد.

نوشتن رو دوست دارم. (از «نوشتن» نوشتن رو بیشتر.)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید