قطعا خیلی از شما اسم ویلیام جیمزو شنیدین به خصوص در زمینه فلسفه و روانشناسی. او پدر روانشناسی آمریکایی و از تاثیرگذارترین فلاسفه 100 سال گذشته به حساب میآید. جیمز بنیانگذار مکتب پراگماتیسم یا عملگرایی است که اصل را بر سودمندی میگذارد و آن را به حقیقت ترجیح میدهد. اما در اینجا قصد دارم به ابعادی از زندگی او اشاره کنم که کمتر جایی به آنها اشاره شده است و میتواند برای ما بسیار سودمند و جذاب باشد.
او در 11 ژانویه 1842 در یک خانواده ثروتمند در نیویورک به دنیا اومد. 4 خواهر و برادر داشت و فرزند بزرگ خانواده به حساب میآمد. پدرش یک روحانی سرشناس بود و نفوذ زیادی در قدرت داشت. اما داستان اصلی از جایی آغاز میشود که خانواده او متوجه شدند با مشکلات سلامتی بسیاری به دنیا آمده است، از جمله مشکلات بینایی که باعث نابینایی موقت او نیز شد و مشکلات گوارشی بسیار که او را وادار به داشتن رژیم غذایی سفت و سختی تا آخر عمرش کرد. و اینگونه بود که زندگی پیچیده ویلیام آغاز شد.
او علاقه بسیاری به نقاشی و علوم طبیعی داشت و ابتدا در 18 سالگی شروع به یادگیری آکادمیک نقاشی کرد اما پس ز مدت کوتاهی متوجه شد که به دلیل دشواریهای این کار قادر به ادامه آن نیست و وارد دانشکده «علوم لارنس» دانشگاه هاروارد شد. وی در این دوران درگیر افسردگی و افکار خودکشی بود. به کمک پدرش و نفوذ او تغییر رشته داد و وارد دانشکده «پزشکی» هاروارد شد. او به سبب هوش سرشارش همیشه نمرات خوب و بالایی در دروسش کسب میکرد اما همچنان موفق به پیدا کردن علایق خودش نشده بود و حس خوبی نداشت.
در یکی از بازدیدهایش از بیمارستان روانی متوجه علاقهاش به بیماران و تواناییش در درک و برقراری ارتباط با آنها شد. تصمیم گرفت با گروهی از انسان شناسانی که در بیمارستان با آنها آشنا شده بود به جنگلهای آمازون سفر کند. او در این سفر دور از خانه سخت گرفتار بیماری آبله شد و او را بسیار در دردسر انداخت و به سختی خودش را به خانه رساند. این بیماری جان او را بسیار به خطر انداخت.
او حالا سی سال داشت. به هرکاری دست زده بود شکست خورده بود. هنوز نتوانسته بو علایق واقعیش را پیدا کند و وضع جسمانیش روزبهروز بدتر میشد. به شدت افسرده بود و ذهنش گرفتار افکار خودکشی. اما او تصمیم گرفت یک فرصت یک ساله به خودش بدهد! همانطور که در دفترخاطراتش هم ذکر کرده است تصمیم گرفت به مدت یک سال مسئولیت تمام تصمیماتش را به عهده بگیرد و تمام تلاش خود را در جهت تغییر و بهبود زندگیش انجام دهد. اگر موفق نشد خودکشی کند!
و اینگونه بود که یکی از بزرگترین فیلسوفان و روانشناسان تاریخ متولد شد و میتوان مهمترین فاکتور موفقیت او به گردن گرفتن تمام مسئولیتهای زندگیاش و تلاش برای بهبود و تغییر و بهبود آنها بود. او ابتدا به تدریس دروس پزشکی پرداخت. بعدها روانشناسی و در آخر فلسفه.