یکی از بخشهای کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» اثر رولف دوبلی مربوط به این سوال است، «چرا تبلیغات اثرگذارند؟» با معرفی پدیدهای جالب یا به بیان دیگر یکی از خطاهای مغز ما به نام«اثر خفته».
اما چرا رسانهها اینقدر دروغ میگویند و حتی گاهی دروغهای بسیار آشکار که به احتمال زیاد مخاطب متوجه اشتباه بودن آنها خواهد شد؟
در جنگ جهانی دوم، ارتش آمریکا بخش بزرگی از منابع مالی خود را صرف تبلیغ و ترغیب سربازان برای شرکت در جبهههای جنگ کرد. روزی سران ارتش تصمیم گرفتند تاثیرگذاری تبلیغات بر سربازان را ارزیابی کنند و ببینند آیا صرف هزینه روی تبلیغات کارآمد است. آنها فیلمهای تبلیغاتی را روی برخی از سربازان معمولی آزمایش کردند. نتایج بسیار ناامیدکننده بودند و نشان میداد فیلمها ذرهای روی اشتیاق جوانان تاثیر نداشتند.
علت بیتاثیری فیلمها بد بودن ساختار و محتوای آنها نبود، بلکه دلیل، آگاهی سربازان از ماهیت تبلیغاتی آنها و آگاهی از منبع خبر بود. اما 9 بعد اتفاق خارقالعادهای رخ داد. روانشناسان بار دیگر اشتیاق سربازان را سنجیدند. گرایش سربازانی که این فیلمها را دیده بودند برای شرکت در جنگ بسیار بیشتر بود. بالاخره تبلیغات کار خودش را کرده بود.
منابع استدلالها زودتر از خود ادله از حافظه ما پاک میشوند و این، علت «اثر خفته» است. مغز ما به سرعت فراموش میکند خبرها را از کجا آورده اما خود پیام و مفهوم آن دیرتر پاک میشود و احتمال دارد اصلا پاک نشود. اما اینها چه ارتباطی با شایعه پراکنی رسانهها دارند؟
شایعات هنگامی که از رسانههای مختلف به صورت مکرر تکرار شوند، حتی اگر بدانیم منبع خبر نامعتبر است و حتی اگر بدانیم خبر دروغ است به مرور در ذهن ما اعتبار مییابد و روی تصمیمات ما اثر میگذارد.
و اما در مقابل این خطای مغز چه کنیم؟ به عقیده من بهتر است اخبار را تا حد امکان از رسانههایی دنبال کنیم که بیطرف هستند و از طرف سازمان و دولتی حمایت نمیشوند که این کار تقریبا غیرممکن است!!! و همچنین از دوستان و آشنایان بخواهیم تا از صحت خبری مطمئن نشدهاند ما را از آن آگاه نکنند.