موسیو میم
موسیو میم
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

در باب بی جنبه بودن بشر در نبود محدودیت ها - قسمت اول

هفده هزار و هشتصد و پنجاه و دو!
هفده هزار و هشتصد و پنجاه و دو!


بیشتر از ده ساله که از جی‌میل استفاده میکنم. به وضوح در خاطرم هست با وعده 5 گیگابایت فضا برای ذخیره هزاران ایمیل، جذب این سرویس شد که قطعا در این زمانه خنده دار به نظر میرسه اگر از سرویس‌های ایمیل قدیمی استفاده نکرده باشید. چند سال پیش ویژگی جدیدی به جی‌میل اضافه شد که ایمیلها رو در تب‌های جداگانه‌ای مثل social یا update به صورت خودکار دسته بندی می‌کرد که من رو خیلی سریع معتاد خودش کرد! دیگر عادت کرده بودم به انبوه ایمیلهای ناخوانده‌ای که هیچ گاه آمدنشان رو با یک نوتیفیکشین اعلام نمیکردند. ایمیلهایی که اکثرشان خبرنامه و آپدیت در قوانین و تخفیف و هزار کوفت دیگر بودند، از صدها وب سایت و سرویس آن لاینی که در تمام این سالها عضو شدم. چند هفته پیش تصمیم گرفتم این ویژگی رو غیر فعال کنم چون بخشی از ایمیل های مهم لای انبوه ایمیل های غیر مهم گم میشد. در یک کلام شوکه شدم...17 هزار تا!! دقیقا 17852 تا ایمیل ناخونده داشتم! عدد زیادیه وقتی به این فکر میکنم که اکثرشون حتی به دردم هم نمی خورند چه برسد که نیاز به حضور در اینباکسم را داشته باشند. چه کسی خبرنامه تمام وب سایتهایی رو میخونه که برای استفاده باید به زور در اونها ثبت نام کنی؟ یا انبوه تخفیف در سرویس و کالا که طوری در تلاشند آخرین و بهترین فرصت رو توی کله آدم فرو کنند انگار نه انگار که از یک سیستم دوره‌ای برای تخفیف استفاده میکنند.

این یک تلنگر بود که کمی بیشتر فکر کنم و ناخودآگاه وحشت کنم که وای بر من، این عادت به همه جبنه های زندگی من کشیده شده! من دائم در حال تولید حجم زیادی از داده نامرئی هستم، آن‌قدر زیاد که فقط توده‌ی حجیمی از اونها رو میبینم و دیگه از کیفیت تک تکشون اطلاعی ندارم... در 128 گیگابایت فضای گوشی، بیش از 4 هزار عکس و کلی ویدئو و فایل دارم. هنگام عکاسی با چهارتا حافظه 128 گیگابایتی، هیچ موقع ترسی از تموم شدن فضا ندارم، تا میتونم عکس میگیرم و بعد در سیستم عکسهای خوبو جدا میکنم. اکثر اوقات عکسهای غیر خوب هم توی سیستم باقی میمونند و تازه بک آپ هم گرفته میشن! توی 8 ترابایت هارد سیستم و 2 ترابیت هارد لپ تاپ و چند ترابایت فضای بک آپ آنلاین، بی شمار عکس raw، فیلم های با کیفیت خام، فوتیج و فونت و وکتور و پلاگین و فایل نصب کلی نرم افزار و بازی از نسخه های اول تا آخرینشون رو دارم به علاوه آرشیو بزرگی از آموزشهای ویدئویی و موسیقی و فیلم... با اینترنت نامحدود (یا شبانه نیم بها در ایران) حجم بالایی از فایلهایی که شاید یک بار هم استفاده شوند رو دانلود میکنم و معمولا هم نگهشون میدارم... ده ها مثال دیگه میشه زد و فکر میکنم مطلب رو گرفتید... حالا وقت اعترافه! اگر دوست داشتید می تونید بعد از من تکرار کنید:

من اعتراف میکنم که یک مصرف گرای دیجیتال هستم! نمونه بارز چشم بستن بر فرآیند جذاب تولید دیتای بیشتر و بیشتر و بیشتر و نیاز به فضای ذخیره سازی بیشتر و بیشتر و بیشتر... من کسی هستم که اگر فضا کم بیارم، هارد جدید میخرم!

چیزی که بی استفاده است و فضایی رو اشغال کنه، زائده و باید حذف بشه... تقریبا همه هم نظر هستیم اما سوال من این نبود که چرا نگهشون میداریم یا چطور این دریای آشفتگی رو درست کنیم (مشخصا ترک سیگار رو از مرتب کردن هارد یا ایمیلها آسون تر میدونم!) سوالم این بود که چطور میشه که به اینجا میرسیم؟ چطور وقتی متوجه میشیم که انجام کاری در موردشون نیاز به تلاشی مافوق بشری داره... بعد از چند هفته قوطه‌ور شدن در مشکل شاید حداقل بدونم مشکل از کجاست. در تمام مواردی که گفتم وجود یک عنصر ذخیره ساز با حجم بالا به چشم میخوره! و وقتی با دقت به مساله نگاه کنی و تعمیمش بدی به زندگی واقعی، میفهمی مشکل اینه که وقتی چیزی بی محدودیت به ما عرضه بشه، قدرشو نمیدونیم و معمولا حتی از اون چیز به خوبی هم استفاده نمی کنیم. شاید دلیل اینکه یک گوشی جدید برامون خیلی زود تکراری میشه یا فیلم ها مزه قدیم رو ندارند یا یک کتاب رو راحت نیمه تموم میذاریم و به حجم وسیعی از آهنگ های مزخرف گوش میدیم همین باشه... شاید همین دلیل باشه که نوستالوژی های ما همیشه لذت بخش تر هستند از تجربه‌های این روزهای ما چون در محدودیت پیچیده شده بودند...

محدوده‎ ها، مرز شروع لذت هستند و ما حالا، تقریبا در دنیایی بی کران زندگی میکنیم که لذت، همیشه در افق محو میشه...

دوست دارم نظرتون رو بدونم به خصوص اگر کسی زاویه جدیدی از این مساله رو به من نشون بده. به مرور قسمت‌های بعدی رو هم میذارم. قسمت دوم رو هم میتونید از اینجا بخوانید: در باب بی جنبه بودن بشر در نبود محدودیت ها - قسمت دوم - عکاسی

فلسفهروانشناسیزندگی دیجیتالمینیمالیسمخودشناسی
تجربه میکنم، می‎نویسم، عکس میگیرم، خلق می‌کنم ... تلاشی برای زندگی میان پارادوکس های مهاجرت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید