دوستم قرار بود برهای سفید با خالهایی کوچک و سیاه را برایم قربانی کند... قربانگاه بیشتر شبیه نمایی از جواهر فروشی Cartier بود، با شکوه و نورانی... بر سکویی از مرمر سفید، بره کوچک، آرام دراز کشیده و انگار منتظر قربانی شدن... عذاب وجدانی شدید داشتم و میدانستم دل دیدن این صحنه را ندارم، بیرون رفتم تا سیگاری بکشم، با کبریتی که انگار نم کشیده بود، روشن نمیشد و من در حالی که بر زمین و زمان لعنت میفرستادم صدای فریادی شنیدم... سراسیمه به داخل دویدم. قصاب با دستان خون آلود بر سرش میزد و گریه کنان میگفت که نباید این کار را میکردم... نباید این کار را میکردم... بره جان میداد اما به من خیره شده بود، با ترس نزدیکش رفتم، غرق در خون در آن سکوی سنگی با شکوه، با صدایی ضعیف اما شیوای یک زن در گوشم چیزی گفت که تمام بدنم به لرزه افتاد... هیچ به خاطر ندارم آن جمله سه کلمهای را... با تمام وجود گریه میکردم و وقتی خودم را در تخت یافتم، تا چند دقیقه بعد گریه بی امانم تمام نمیشد...
در ادامه دو پست قبلی، در عوالم رویا، مار سیاه و در عوالم رویا، چطور رویا میبینیم؟ این بار به چگونگی تفسیر رویا میپردازم. در روانکاوی، رویاها بخشی مهمی از خواستههایمان را نشانمان میدهند که به طرز غیرارادی سرکوبشان میکنیم. ناخودآگاه، هنرمندانه برای بیان این عقدههای سرکوب شده به نمادپردازیهای پیچیده پناه میبرد انگار از خودآگاه خشن ما میترسد و حرفهایش را لای استعارههایی چند وجهی میزند... رویای بالا بخشی از از چیزی که هستم را نشان میدهد اما نیاز است به کمی تفکر و تفسیر درباره مفهومش. در رویای من چند نماد یافتید و هر کدام را چطور تفسیر میکنید؟ بره سفید؟ قربانی کردن؟ خالهای سیاه؟ قربانگاهی لوکس؟ دوست قصاب؟ عذاب وجدان؟ روشن نشدن سیگار؟ بره خون آلودی که پیش از مرگ با آرامش راز مگو می گوید؟ این همه نماد را چطور باید شناخت و هر کدام را چطور باید رازگشایی کرد؟
مثل هر فعالیت دیگری که با مغز در ارتباط است، رویا هم احتمالا حاصل فعل و انفعالات شیمایی مغز است. تا به حال هیچ یافتهی علمی اثبات شدهای در مورد ارتباط رویا و متافیزیک یافت نشده است. یعنی به احتمال بسیار بالا، ما با دنیایی ساخته شده در ذهنمان مواجه میشویم و بنابراین تفسیرهایی که جنبههای روحانی یا غیر مادی به یک رویا میدهند را میتوان با احتمال بالایی حاصل باورهای فردی دانست. این خوانش کاملا بر خلاف خوانش باستانی از رویاست. بسیاری از فرهنگها و دینها رویا را دروازهای به جهان دیگر میبینند و آن را تجربهای ماورایی و قدسی. تقریبا در تمام طول تاریخ، پادشاهان و اشراف زادگان به تعبیر رویای خود بسیار علاقه داشتنهاند و برخی حتی تصمیمهای مهمی را با تفسیر یک رویا میگرفتند. برای همین من از عبارت محتاطانه به احتمال بسیار زیاد استفاده کردم زیرا که اولا بسیاری از پدیدههای رویا به هیچ عنوان با علم توضیح داده نمیشوند و دوما که در موضوعی مثل خواب، ابزارها و روشهای علمی ما شاید هنوز آنقدر پیشرفت نکردهاند برای ثبت و تحلیل بسیاری دادهها. خردمندانهتر این است که دیدگاهی محتاطانه نسبت به چنین مسائلی داشت، شاید پاسخ در احتمالاتی ورای ذهن علم زده ما باشد!
به عقیدهی من اینکه رویا امری ساخته شده در ذهن است یا تصویری از یک رویداد بزرگ، در درجه دوم اهمیت قرار دارد. برای من تفسیر و معنایی که از رویا میگیرم واجد ارزش و مطالعه است. امری که مداوت در انجام آن به یک خودشناسی ژرف میانجامد و در نهایت به مسیری به زندگی بهتر.
میتوان از چند جنبه به رویا نگاه کرد. تفسیر لایه اول بسیار مشخص و بدیهی است، انگار ترجمه عین به عینی است بین چیزی که دیدیم و مفهومی متناظر با آن. مثلا مواجهه با یک هیولا در رویا که همیشه دنبالتان میکند احتمالا نشانگر استرس زیادی است که زندگی روزمره دارید. اگر کسانی که شما نمیبینید در رویای شما پچ پچ میکنند، شاید واقعا ترس از قضاوت دارید. یا اگر مثل من انجام کاری ترسناک همچون قربانی کردن را به دوستتان واگذار میکنید، شاید از قبول مسئولیت در مورد برخی چیزها سرباز میزنید.
لایه دوم تفسیر برگرفته از ناخودآگاه جمعی ماست، چیزی که یونگ آنها را کهن الگو نامیده است. بسیاری از غرایز مشترک انسانها به مرور به خاطرهی جمعی همه ما در میآیند که ما با رشد در جامعه، آنها را در ناخودآگاه خود دریافت میکنیم. دامنهی نفود یک کهن الگو مستقیما وابسته به اشتراکش با جوامع مختلف است. به عنوان مثال تصویر مار یا عقرب در رویا در اکثر جوامع که ترسی ذاتی از آنها دارند، یک تهدید محسوب میشود. حال اگر شما در جامعهای رشد کنید که مار نه تنها ترسناک نباشد بلکه دوست انسان شمرده شود، بعید نیست رویای مار شما معنای به کل متفاوتی داشته باشد. اینجا همان جایی است که کتابهای تعبیر رویا با دقت بسیار پایینی وارد عمل میشوند. این کتابها صرفا برای آشنایی برخی از کهن الگوهای فرهنگی و تاریخی میتوانند کاربردی داشته باشند. توصیه میکنم برای تفسیر به کل از آنها بگذرید!
در رویای من، بره سفید قربانی میشود، دوست آلمانیام که فلسفه میخواند آن را نمادی از قربانی شدن باورهای مذهبی در ذهن میپنداشت و شاید هم حرفش درست باشد، اما از مسیر اشتباهی به این برداشت رسیده بود. بره سفید در فرهنگ غربی که به شدت با مسیحیت آمیخته شده، نماد عیسی مسیح و قربانی شدندش است چیزی که برای یک ایرانی شاید مورد درستی نباشد. اگر عزیزی از دست رفته را در محیطی سرسبز و با لباسهای تمیز ببینید، به احتمال زیاد شما در حال مشاهده آرزوی قلبی ناخودآگاه خودتان را قالب آرامش آن شخص در بهشت هستید. بهشتی که تصویرش را جامعه به ذهن شما داده، زیرا تا جایی که میدانم کسی هنوز بهشتی از نزدیک ندیده! جالب اینکه حتی یکی از دوستان آتئیست من هم چنین تصویری از پدر مرحومش را چندباری دیده بود!
لایه سوم تفسیر قسمتی است که من بیش از همه به آن علاقه دارم. این تفسیر شخصی است، وابسته به حقایقی در زندگی شماست که فقط خودتان میداند و بس. برای بهتر شدن در چنین تفسیری شما نیاز به خودشناسی بیشتر دارید و اینکه با نمادهای ذهنی خود آشنا شده باشید. هیچ کس بهتر از شما نمیتواند ذهنتان را تفسیر کند. روشن نشدن سیگار در رویای من، شاید تفسیرهای کاملا متفاوتی داشته باشد، اما برای خودم که بعد از ده سال سیگار را ترک کردم میتواند نمادی از نگهبان درونیام برای دور ماندن از سیگار باشد، یک عذاب وجدان که حتی در موقعیت استرس زایی مثل قربانی کردن یک بره سفید بی گناه هم سیگار کشیدن را صحیح نمیداند! در نظر داشته باشید که تفسیرهای شخصی غیر قطعی و تابع زمانند. رویایی که من در 15 سالگی میبینیم باید با نمادهای همان موقع ذهنم سنجیده شود نه ذهن پرورش یافته یک انسان 25 یا 40 ساله در آینده.
با مجموع این سه روش و اینکه کدام چه نمادهایی را میتوانند تفسیر کنند، ما ابزارهای فوق العاده برای شناخت بیشتر خود داریم که هر چه بیشتر از آنها استفاده میکنیم، دقیقتر و شخصیتر میشوند. نظر شما چیست؟ خیلی دوست دارم تفسیر افراد مختلف در مورد رویاهم را بخوانم، پس اگر چیزی به نظرتان میرسد، لطفا با من در میان بگذارید.