مصطفی ارشد
مصطفی ارشد
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

" آینه‌ای که گذشته را فاش کرد "

این صحنه، تصویری است از رازهای پنهان و نادیده‌های زندگی که در آینه‌ی حقیقت بازتاب می‌یابند.

آینه، همیشه صادق است، اما این بار گویی تصمیم گرفته است تا حقیقتی دیگر را نمایان کند؛ حقیقتی که شاید مرد هرگز به آن توجه نکرده است.
مرد، با موهای کم پشت و سفید، نشانه‌ای از گذر زمان و تجربه‌های سالیان دراز است.
لباس ساده‌اش، نشانه‌ی فروتنی و بی‌پیرایگی است.
اما آینه، این بار چهره او را نشان نمی‌دهد؛ آیا این خودآگاهی است که مرد را وادار می‌کند تا به گذشته‌های دور و خاطراتی که پشت سر گذاشته، فکر کند؟

پشت سر او، نمایشی از تمام آنچه از دست رفته و تمامی لحظه‌هایی است که دیگر باز نخواهند گشت.
آینه، با نمایاندن پشت سر مرد، او را به تأملی عمیق فرا می‌خواند؛ شاید زمان آن رسیده تا به جای نگریستن به چهره‌ی خود در آینه، به عقب بازگردد و ببیند چه مسیری را پیموده است.

او در این لحظه، به تمام روزهای گذشته فکر می‌کند؛ به لبخندها و اشک‌ها، به شادی‌ها و غم‌ها، به پیروزی‌ها و شکست‌ها؛ این تصویر در آینه، به او یادآوری می‌کند که گذشته همچنان با اوست، حتی اگر بخواهد از آن فرار کند.

مرد با نگاهی دیگر به آینه می‌نگرد؛ او می‌فهمد که این تصویر تنها یک بازی بصری نیست، بلکه پیامی است از زمان؛ آینه به او می‌گوید که گذشته‌اش هرگز نمی‌گذرد، بلکه همواره با اوست؛ او باید با گذشته‌اش آشتی کند و از آن درس بگیرد.

در این سکوت عمیق و آرام، مرد به درک جدیدی از خود و زندگی‌اش می‌رسد؛ او می‌فهمد که آینه نه تنها چهره‌ی ظاهری، بلکه روح و جان او را نیز بازتاب می‌دهد؛ این بازتاب از پشت سر، یادآوری‌ای است که هر لحظه‌ی زندگی‌اش ارزشمند بوده و هست.

با لبخندی آرام و دلی پر از خاطرات، مرد از جلوی آینه کنار می‌رود؛ او می‌داند که چهره‌اش در آینه مهم نیست، بلکه آنچه در دل و ذهن اوست، بازتاب واقعی انسانیت و زندگی‌اش است.

نویسنده: مصطفی ارشد

مردگذشتهآیندهسرگذشت
* نویسنده و شاعر * صاحب کتاب‌های : شاعرانه‌ی عشق - اناردون – داستان‌های زیرپوستی - عشق، قرنطینه، مرگ و چندین اثر مشترک دیگر در نشرهای مختلف داستان‌نویس اجتماعی و طنز http://www.mostafaarshad.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید