محمدرضا مختاری
محمدرضا مختاری
خواندن ۲ دقیقه·۳ روز پیش

خودشناسی در میانه‌ی جریان زندگی

خودشناسی در میانه‌ی جریان زندگی
خودشناسی در میانه‌ی جریان زندگی

دور شدن از خانه و محیط امن، گاه انسان را به مانند فلزی در آتش سختی‌ها آبدیده می‌کند. گویی در مواجهه با ناشناخته‌ها، آینه‌ای در برابر خود می‌یابیم که تمام ضعف‌ها و نادانسته‌هایمان را بی‌رحمانه به رخ می‌کشد. زندگی، این بوم نقاشی مبهم، ما را به چالشی مدام می‌کشد: کشف خویش.

برای من، شش سال زندگی در اهواز چنین تجربه‌ای بود. تجربه‌ای که لایه‌های تازه‌ای از وجودم را آشکار کرد. و حالا، برادرم، پس از پنج سال دوری، جمله‌ای می‌گوید که مرا به فکر فرو می‌برد:
"پدر، فهمیده‌ام که ما هیچ نمی‌دانیم، حتی درباره‌ی خودمان."

این جمله، جرقه‌ای بود برای غرق شدن در افکارم. ما انسان‌ها، چه اندازه تهی هستیم. چقدر از خودمان بیگانه‌ایم. آیا به‌راستی می‌دانیم آدم‌های دوروبرمان آن چیزی هستند که نشان می‌دهند؟ چقدر از ما رفتارهایمان، حتی دفاع از خودمان، ریشه در ضعف‌ها و ناآگاهی‌هایمان دارد؟

بسیاری از انسان‌ها، گویی هرگز در مسیر زندگی قدم نزده‌اند. انگار تمام عمر، پشت مبلی راحت نشسته‌اند و از دریچه‌ی تنگ قضاوت، به دیگران نگاه کرده‌اند. قضاوت‌هایی که به‌جای تغییر، تنها وقت و عمر را بر باد داده است.

هرچه بیشتر پیش می‌روم، این حقیقت در ذهنم پررنگ‌تر می‌شود که ما حتی خودمان را نیز نمی‌شناسیم. خودشناسی، چیزی نیست که در لحظه به دست آید. زمان می‌خواهد، صبر می‌طلبد و جرأت می‌خواهد که با خویشتن مواجه شویم.

دنیا را که نگاه می‌کنم، می‌بینم حق با هیچ‌کس نیست، همان‌گونه که هنر، تنها زاویه‌ای از حقیقت را به نمایش می‌گذارد. بسیاری از مشکلات، حاصل زاویه‌ی دید نادرست ما هستند. به‌جای آنکه از بالا به ماجراها بنگریم و حقیقت را از دور ببینیم، خود را روبه‌روی آن‌ها قرار داده‌ایم؛ گاهی حتی چنان نزدیک که چیزی جز تضاد و نزاع نمی‌بینیم.

در چنین دنیایی، چقدر پوچی، پرحرفی و تظاهر بر جایگاه نشسته است و چقدر انسان‌های توانا و شایسته در پایین‌ترین درجات دیده می‌شوند. "شایسته‌سالاری" واژه‌ای است که گویی در ذهن و زبان ما، خنده‌دار و دور از واقعیت شده است.

اما در این جهان، ما بازیگرانی هستیم که باید با کارت‌های در دستمان، بهترین بازی را ارائه دهیم. هرچند سرنوشت را تغییر دادن، کاری بس دشوار است، اما می‌توانیم برای بهبود آن، گامی برداریم. شاید نتوانیم ساختارها یا نگاه دیگران را عوض کنیم، اما می‌توانیم دست از بی‌عملی برداریم، با نگاه و اندیشه‌ای تازه، سرنوشت خویش و آیندگانمان را به شکلی بهتر رقم بزنیم.

این همان هنر زندگی است؛ زیستن آگاهانه، درک خویشتن، و خلق امید در دل تاریکی‌ها.

زندگیجنگعشقخودشناسی
از روزمره تا ایده‌ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید