از حال بد به حال خوب نوشته دکتر دیوید برنز، کتابی در زمینه شناختدرمانی است. شناختدرمانی یکی از روشهای روان درمانی است که در سطوح مختلف به حل مشکلات روانی افراد میپردازد.
پیشنهاد ویژه سایت : خرید کتاب از حال بد به حال خوب با تخفیف ویژه
این رویکرد درمانی و اصول و تکنیکهای آن مبتنی بر روانشناسی شناختی است که اهمیت زیادی برای شناختها و افکار انسان قائل هستند و نوع این افکار و شناختها را در سلامت یا عدم سلامت روان سهیم میدانند. براین اساس در جریان شناختدرمانی، شناخت درمانگر تلاش دارد با شناخت افکار و باورهای فرد به تصحیح آنها بپردازد و فرد را در داشتن شناختهای مفیدتر یاری دهد.
پیشنهاد ویژه سایت : خرید کتاب بابا لنگ دراز | جین وبستر با تخفیف ویژه ?
کتاب از حس بد به حس خوب (The feeling good handbook) به شما میآموزد که چگونه خود را از ترس، فوبیها و هراس رها سازید، چگونه بر نگرشهای منفی خود غلبه کنید، چگونه به مشاجرات زناشویی خاتمه دهید، چگونه رازهای ارتباط صمیمی را کشف کنید و چگونه برای رسیدن به موفقیت بر تعلل خود فائق آیید.
همچنین این کتاب به عنوان راهنمایی جامع و کامل به شما نشان میدهد که چگونه حس خوبی نسبت به افرادی که به آنها علاقه دارید، داشته باشید.
این بخش از کتاب از حال بد به حال خوب از شناخت احساسات میگوید. انسان چگونه میتواند احساساتش را تغییر بدهد و از خشم، ترس، اضطراب، استرس و افسردگی دور بماند.
انسانها باید سطح انتظارشان را نسبت به خود و جهان منطقیتر کنند و به درک خودآگاهی برسند و هر روز آن را تمرین کنند، باید دریابند که در درونشان چه میگذرد، اگر انسانها ارزیابی کامل و واقعبینانهای نسبت به خودشان داشته باشند به این قدرت میرسند که بتوانند در صورت به وجود آمدن بیماری و اختلال آن را تشخیص بدهند و در درمان آن بکوشند.
دکتر دیوید دی برنز (David D. Burns)، استادیار بازنشستهی روانشناسی بالینی دانشکدهی روانپزشکی و علوم رفتاری در دانشگاه علوم پزشکی استانفورد و پژوهشگر دانشگاه علوم پزشکی هاروارد است. بیش از 100 مقاله دربارهی کارها و آثار او در مجلاتی مانند Reader’s Digest و Psychology Today به چاپ رسیده است.
کتاب پرفروش او با عنوان از حال بد به حال خوب بیش از چهار میلیون نسخه فروش داشته است. در سالهای اخیر، بیش از 50000 متخصص بهداشت روانی در برنامههای آموزشی دکتر برنز در سرتاسر آمریکا و کانادا شرکت کردهاند.
خیلیها معتقدند که روحیه بد آنها ناشی از عوامل خارج از کنترل آنهاست. میپرسند: «چگونه احساس خوشبختی کنم؟ چگونه نسبت به خودم احساس خوب داشته باشم؟ من آدم صددرصد موفقی نیستم. شغل آبرومندی ندارم. آدم حقیری هستم و این عین واقعیت است.»
بعضیها روحیه بد خود را به هورمون و یا خواص ژنتیکی خود نسبت میدهند و به اعتقاد پارهای دیگر، اتفاقات بهظاهر فراموششده دوران کودکی در ضمیر ناخودآگاه آنها همچنان موجود است و ازاینرو روحیهشان خراب باقی مانده است. در نظر جمعی دیگر، احساس بد اگر ناشی از بیماری یا دلسردی مربوط به زمانهای اخیر باشد واقعبینانه است.
پارهای نیز روحیه خود را به وضع بد جهان، اوضاع بد اقتصادی، آبوهوای بد، مالیاتها، شلوغی ترافیک و امکان بروز جنگ اتمی نسبت میدهند. به اعتقاد آنها فلاکت و بدبختی چیزی نیست که بتوان از آن گریخت.
البته، درمورد هریک از اینها حقایقی وجود دارد. بدون شک حوادث محیطی، موقعیت شیمیایی بدن و تضادها و اختلافات مربوط به گذشته روی ما تأثیر میگذارند، اما این نظریهپردازیها مبتنی بر این باور است که احساسات ما بهدور از کنترل ما هستند.
اگر بگویید: «نمیتوانم احساسم را تغییر بدهم»، قربانی ناراحتیهای خود میشوید، خود را فریب میدهید زیرا واقعیت این است که میتوانید احساستان را تغییر دهید.
اگر میخواهید احساس بهتری داشته باشید، باید بدانید و درک کنید که به جای حوادث بیرونی، افکار و طرز تلقیهای شما هستند که احساسات شما را به وجود میآورند. میتوانید اندیشه، احساس و رفتار خود را تغییر دهید. این اصل ساده و درعینحال انقلابی شما را در تغییر زندگی خود یاری میدهد.
برای اطلاع از رابطه میان فکر و روحیه ببینید در واکنش به تعریفی که دیگران از شما میکنند چه برخوردی میکنید. به فرض به شما بگویم: «من شما را دوست دارم، به نظرم آدم خیلی خوبی هستید.» چه احساسی پیدا میکنید؟
بعضیها با شنیدن این تعریف خوشحال میشوند، اما کسانی هم ممکن است ناراحت شوند و احساس گناه کنند. بعضیها از خجالت سرخ میشوند و در این میان هستند کسانی که با عصبانیت واکنش نشان میدهند. دلیل این واکنشهای متفاوت در چیست؟ علتش این است که اشخاص هرکدام تعریف را به شیوه خود تلقی میکنند.
اگر احساس اندوه میکنید، احتمالا این فکر به ذهنتان خطور کرده: «آه، دکتر برنز از من تعریف میکند تا دل مرا به دست آورد، میخواهد با من برخورد خوبی کرده باشد، اما منظورش واقعآ این نیست که من آدم خوبی هستم. چرا با من صادقانه برخورد نمیکند و حرف دلش را نمیزند؟»
اگر با شنیدن تعریف من احساس خوبی پیدا کردید، احتمالا به این فکر افتادید: «خدای من، دکتر برنز مرا دوست دارد، عالی است.» در هردو مورد، حادثه خارجی، یعنی تعریف یکی است و فرقی نکرده است. احساس شما منحصرآ ناشی از طرز فکر شماست. به همین دلیل است که میگویم افکار روحیات شما را شکل میدهند.
در برخورد با حوادث ناگوار هم همین مطلب صدق میکند. فرض کنیم شخص محترمی در مقام انتقاد از شما حرف بزند. چه احساسی پیدا میکنید؟ اگر خود را بد و مقصر بدانید احساس بدی بر شما حاکم میشود. اگر فکر کنید که انتقادکننده در مقام تحقیر است و میخواهد شما را رد کرده باشد، نگران میشوید. اگر به خود بگویید که همهاش تقصیر خود آنهاست و انصاف نیست که انتقادکننده چنین حرفی بزند، احساس خشم میکنید.
اگر از عزت نفس خوبی برخوردار باشید، ممکن است از روی کنجکاوی بخواهید از دلیل انتقاد او آگاه گردید. در اصل، پیامی که شما به خود میدهید روی احساستان تأثیر زیاد دارد و از همه اینها مهمتر با تغییر افکار خود میتوانید احساستان را تغییر دهید.
منبع :https://mtbook.ir