هیچ چیز از چشم برادر بزرگ پنهان نمیماند. اگر دست از پا خطا کنید، کمترین مجازات شما اعدام خواهد بود. قوانین را حزب و برادر بزرگ تعیین میکند و این قوانین باید بیچون و چرا اجرا شوند. جایی برای عشق، عدالت، آزادی و صلح وجود ندارد؛ چون جنگ، تنفر، استبداد و بیعدالتی باید همه جا را فرابگیرند.
فقط یک لحظه به این فکر کنید که زندگی زیر سایهی چنین حکومتی چگونه خواهد بود؟ جهان کتاب 1984 که شاهکاری کمنظیر از جورج اورول است، چنین جهان وحشتناکی است.
وینستون اسمیت، قهرمان این داستان، کسی است که بألاخره متوجه میشود زندگی خارج از چهارچوبهای حزب چه شکلی است. او با جولیا آشنا میشود و عشق میان آن دو، مانند عصیانی در برابر حزب است.
آنها به تدریج تمام ارزشهای حزب را در ذهن خود به پرسش میگیرند و و تلاش میکنند خود را از دست آن خلاص کنند؛ اما واکنش برادر بزرگ به آنها چه خواهد بود؟
در حکومتی که همهجا را زیر نظر دارد، در آن وزارتخانههایی برای ایجاد رعب و وحشت، انحراف افکار، تحریف تاریخ و شستوشوی مغزی وجود دارد و پلیس اندیشه هر لحظه ممکن است شهروندان را دستگیر کند، قطعاً عصیان کاری آسان نخواهد بود.
روایتی که جورج اورول در کتاب 1984 ارائه میدهد، تصویری ضد آرمانشهری از زندگی انسانها در آینده است؛ آیندهای که خیلی زودتر از آنچه اورول فکرش را میکرد فرا رسید: ظهور حکومتهای توتالیتر و فاشیستی که سرنوشت تاریخ و جهان را تغییر دادند؛ اما اینبار نه در ادبیات، بلکه در جهان واقعی.
شاید این کتاب را هم بپسندید : کتاب وقتی نیچه گریست اثر اروین یالوم
جرج اورول در کتاب 1984 تصویری از جامعهی پاد آرمانشهر ترسیم میکند. اریک فروم، جامعهشناس آلمانی درمقدمهی کتاب 1984 ترجمهی حمیدرضا بلوچ دو مفهوم آرمانشهر و پاد آرمانشهر را شرح میدهد. تصویری که تا پیش از اورول جایگاهی در ادبیات نداشت.
اصطلاح اُتوپیا یا آرمانشهر را ارسطو برای اولین بار در «رسالهی جمهوری» مطرح میکند، او در کتاب «جمهوری» جامعهی آرمانی و دلخواه خودش را شرح میدهد و دستههای مختلف مانند معلمان و شاعران را در طبقات خاص خودشان قرار میدهد.
مفهوم آرمانشهر در قرن شانزده و هفده میلادی، بعد از رنسانس، بسیار محبوب شد. در آن سالها کتاب «اوتوپیا» توماس مور بسیار مشهور شده. توماس مور در این کتاب دیدگاهی مثبت به آینده داشت و روحیهی امیدوارانه و متکی به نفسی برای انسانهای آینده تصور میکرد.
کتاب 1984 اورول مفهومی کاملا متضاد با آرمانشهر توماس مور تصویر میکند. گرچه در 1984 هم یک آرمانشهری وجود دارد اما خصوصیات آن نه تنها مثبت و امیدوارکننده نیست، بلکه تاریک، منفی و تمامیتخواه است. اورول در این کتاب ناتوانی و ناامیدی انسان امروز را نشان میدهد. بنابراین جامعهی تصویر شدهی اورول را میتوان «پادآرمانشهر» نامید.
در سال 1956 مایکل ردفورد فیلمی بر اساس رمان 1984 ساخت، که بسیار متعهد به متن بود. ردفورد متن اصلی رمان را با تغییر بسیار کمی تبدیل به فیلمنامه کرد. این فیلم در جدول فروش جهانی، بیشتر از 8 میلیون دلار درآمد داشت و بازیگرانی مشهور چون جان هارت در آن ایفای نقش میکردند.
فیلم 1984 جایزهی ان ام ای (NME Awards) را دریافت کرد و این جایزه روی فروش بیشتر این فیلم بسیار تاثیرگذار بود.
– جزو فهرست 100 کتاب قرن لوموند
– جزو لیست برترین رمانهای انگلیسی گاردین
– برنده جایزه تالار مشاهیر پرومتئوس در سال 1984
– سه فیلم با همین عنوان، بر اساس این رمان ساخته شده است.
– نامزد جایزه لوکوس برای بهترین رمان علمی تخیلی در سال 1987.
– مجله تایم کتاب 1984 را در فهرست 100 رمان انگلیسی زبان برتر خود از سال 1923 تا 2005 قرار داد.
– کتابی عمیق، ترسناک و کاملا جذاب… (نیویورکر)
– اصالت، تعلیق، سرعت اتفاقات و تلخی کتاب به حدی است که نمیتوان از آن دست کشید. (پرایس پریچت، نویسنده)
– کتاب 1984 اثر قابل توجهی به شمار میرود و از درخششی پایدار برخوردار است که کمتر در دیگر آثار هم ژانر خود دیده میشود. (New York Herald Tribune)
– رمان اورول نشان دهنده وضعیت کنونیمان و یا سرنوشتی که ممکن است در آینده برایمان رقم بخورد. این اثر آنقدر آرام و چشمگیر ما را همراهی میکند که تجربهای عجیب برایمان شکل میگیرد. (Saturday Review)
دوباره به صفحهی کاغذ خیره شد و فهمید انگار در تمام مدتی که مأیوسانه به فکر فرو رفته بود، مشغول نوشتن بوده است.
دستخطش هم دیگر مانند قبل ناشیانه و خرچنگ قورباغه نبود و قلمش نرم بر کاغذ حرکت کرده بود و با حروف بزرگ نوشته بود: مرگ بر برادر بزرگ، مرگ بر برادر بزرگ، مرگ بر برادر بزرگ، مرگ بر برادر بزرگ، مرگ بر برادر بزرگ، و این جمله را آنقدر تکرار کرده بود که نیمی از صفحه پر شده بود.
نمیتوانست جلوی ترس خود را بگیرد. کار غیرممکنی بود زیرا اقدام به نوشتن دفتر خاطرات به مراتب خطرناکتر از نوشتن آن کلمات خاص بود، از این رو برای لحظهای وسوسه شد تا صفحات نوشتهشده را پاره کند و از نوشتن خاطرات به کلی صرفنظر کند.
اما او این کار را نکرد، زیرا میدانست بیفایده است. نوشتن یا ننوشتن جملهی مرگ بر برادر فرقی به حال او نداشت. اینکه به نوشتن خاطراتش ادامه میداد و یا از نوشتن دست میکشید باز هم برایش فرقی نمیکرد. در هر صورت، پلیس افکار او را دستگیر میکرد.
حتی اگر کلمهای هم بر کاغذ ننوشته بود باز هم متهم بود. زیرا او جرم اصلی را مرتکب شده بود، جرمی که همهی جرایم دیگر از آن سرچشمه میگرفتند. آنها نام این جرم را «جرم فکری» گذاشته بودند. جرم فکری از آن جرمهایی نبود که برای همیشه بتوان آن را مخفی کرد.
منبع : متا بوک