دوستی که به تازگی آیفون X خریده بود، با التهاب از سانحهای که برای تلفن همراهش اتفاق افتاده بود تعریف میکرد. ازین که چطور در هنگام بازگشت از فروشگاه، گوشی از دستش افتاده بود روی سرامیکِ ناجوانمرد خانه؛ در حالیکه همچنان میتوانست از آن استفاده کند.
چند روز بعد، از اتفاقی دیگر خبر داد. گفت: وقتی میخواستم برای خودم چای بریزم، یک لیوان آبجوش روی آیفونِ دوستداشتنی افتاد و اینکه بعد از آن همچنان قابل استفاده بود. تعجب من از بار قبل بیشتر شده بود.
مدتی بعد با خبری ناگوارتر آمد. شرح داد که چطور وسیلهای سنگین بر روی کاردستی مقدسِ استیو جابز افتاده بود که آن را از وسط به دو قسمت نامساوی تقسیم کرده بود. ولی همچنان میتوانست از آن کار بکشد. جالبتر این بود که با شوقی از افزایش قابلیت آن سخن میگفت.
در ستایشِ مخلوق شرکت سیب یا همان Apple iPhone X کم نشنیده بودم، ولی این روایتها تا حد زیادی به معجزه شباهت داشت. مُصر بودم تا از او گوشی را بگیرم و ببینم تا خودم بررسیهای لازم را انجام بدهم. اما هر بار میگفت که در منزل است و از همین نوکیای گوشتکوبی در کارهای روزمره استفاده میکند.
تا اینکه بالاخره به نیت تحقیق میدانی، تصمیم به حضور در خانهاش گرفتم. وقتی گفتم آیفون را به من نشان بده که چطور کار میکند؛ آنهم در حالی که هر دو تکهی نامساوی با آبِ جوش آمیخته شده و شیشهاش ترَک برداشته؛ او گوشهی خانه، زیر پایههای میز را به من نشان داد. بعله! دوست عزیز من، دو تکهی آیفون را زیر پایههای میز تحریرش گذاشته بود تا عامل تراز بودن میزش باشد. وقتی از او پرسیدم که آیا بعد از شکستهشدن ماموریت تراز کردن را به کمپانی اپل سپردهای یا از اول؟ گفت: از همان اول. راست میگفت. او از آیفون برای زیرپایهای کار میکشید و برای این وظیفه، به قابلیتهای متحیرکنندهی اپل نیازی نداشت. حتی زمانی که نصف شد، توانست آن پایهی دیگر را هم تراز کند. برای این کاربری، اپل زیادی هم شاهانه بود.
بزرگترین تکنولوژی موجود در جهانِ گیتی، ماهوارههای ناسا یا مخلوقات استیو جابز نیستند. حتی رقیب آسیاییاش سامسونگ هم نیست. بزرگترین شاهکار تکنولوژیک جهان، همان انسانی است که شما باشید. کاری ندارم این موجود ساختهی کیست. مسئله این است که ما موجودی هستیم که الهامبخش بسیاری از نوآوریهای دنیای کامپیوتر بوده است. این ابرکامپیوتر برآمده از طبیعت، امکانات خارقالعادهای دارد که در قیاس با کاری که از آن میکشیم، فقط به زیرپایه بودن برای میز شباهت دارد. اگر با هر بلایی (بخوانید گناه) که سرش میآوریم همچنان قابل استفاده است به معنای مقاوم بودنش یا بیتاثیر بودن گناه نیست. شاید کاربردمان به آن ناحیهای بر نمیگردد که به دست نابخردانهی ما تخریب شده است.
ما از اول نمایشگرش را نمیخواستیم که سوختنش نیاز به سوگ داشته باشد. برای همین مثل سابق پاسخگوی نیازهای سطحی ماست. افرادی که از آیفون، به عنوان زیرپایهای استفاده میکنند، تماس ویدئویی را یک کار خارقالعاده میدانند و نه یک آپشن اولیه و مرسوم. اگر استفادهی انسانها از خودشان سطحی باشد، فرق زیادی میان گناهگار و معصوم نیست. باید توقعمان را از خود تغییر دهیم تا گناه و اشتباه معنی پیدا کند و آنها را داوطلبانه بر خود حرام کنیم.
آیا شما تفاوتی بین گناهکاران و بیگناهان میبینید؟
شما چه چیزهایی را برای انسان خارقالعاده یا معجزه میدانید؟
شعری منتسب به مولا(ع) هست که میگوید:
وَ تَحْسَبُ [تزعم] أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ
وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ
آيا گمان میكنى كه تو موجود كوچكى هستى در حالىكه دنیای بزرگی در تو نهفته است؟!
برای آیفوندارها بفرستید، شاید رستگار شوند :)
حاضرم تمام تکنولوژیهای خودم را با یک ملاقاتِ عصرانه با سقراط (فیلسوف و انسانشناس یونانی) عوض کنم.
استیو جابز
نوشتههای قبلی من هم قابل خوندن هستند :)