من طبق اخلاق همیشگی ام که می خواهم همه چیز را از وسط شروع کنم و قبل از همه به خط پایان برسانم و اگر نرسم اسمان به زمین می اید، این بار هم ندانسته و نفهمیده از کمالات "ویرگول" شروع به نوشتن در این دنیای کوچک نوشتن و خواندن کردم.
گمان کنم جایی سرچ کردم چطور بنویسیم. یا چگونه نوشته خود را چاپ کنیم یا همچین کلید واژه های غلط غلوطی را زدم بر سردر گوگل و چند صفحه از نتایج را دوره کردم. ناگفته نماند در نهایت هیچ جواب دندان شکن و مناسب حالم را پیدا نکردم. اما کشفی عمیق و درخور داشتم که حالا به خودم افرین می گویم ان هم یافتن ویرگول بود...
من که تازگی علاقه ام به نوشتن را بیشتر جدی گرفته بودم، می نوشتم، هر جا نوشته جالبی می دیدم دنبال می کردم، لایک میزدم مشاوره می گرفتم. رسیدم به جایی که اهل فن در ان جا فقط می نوشتند و فقط می خواندند. چه از این بِه تر.
من هم شروع کردم به نوشتن حال و احوالم، درد و بی درمانی هایم. بماند که بین نوشته ها ممم... بله توقف های طولانی هم بوده و هربار سر یک بغض یا دردسر جدید دوباره برمی گشتم همان خانه امن خودم،
ویرگول
امروز با سیمین .ح و بعد از ان با Dast Andaz و بعد از ان با شکیبا شاملو و «آ.ذ.ر.خ.ش-ع.ز.ی.ز.ی» اشنا شده ام. نه اینکه ندیده باشمشان ولی، اِی دیده ام و حوصله ام قد فهمیدن نبود و رد شدم.
حالا یک اندازه ای بیشتر از همیشه قدر اینجا را می دانم. فهمیده ام که کسانی برای این چهار دیواری زحمت می کشند. هستند کسانی که چراغ اینجا را با گردسوز روشن نگه می دارند. پس برای من سراپا تقصیر فقط یک ماموریت می ماند، انکه بنویسم و بخوانم و بیشتر ویرگولی باشم و ویرگولی ها را بیشتر بشناسم.
اقای احمد سبحانی عزیز در صفحه خودشان نوشتند که چرا من در اینستا گرام نیستم.خوانده اید؟اگر نخوانده اید بخوانید. انقدر هم سخت نیست «چرا من در اینستاگرام نیستم؟»
و جواب من یا در واقع چونِ من به چرا ایشان از این قرار است:
بنده از روزی که چشم و گوش باز کردم و قدری بیشتر اطراف و اشیا را شناختم و به بَ بَ و مَ مَ کردن افتادم، فهمیدم بنده حقیر از جنس مونث هستم. ان روز خط های قرمز زیادی برای من کشیده شد چه خواسته چه ناخواسته چه به زور چوب و چماق و چه با ناز و بغل و بوس.
مثلا همین تاتی کردن، می گفتند ای وای بگیریدش نخوره زمین. چرا دستشو نمیگیرین. این هنوز بچه اس دختره، اگه صورتش خراب بشه چی؟ اگه خدایی نکرده ترک برداره چی؟ و هی اگر های دیگر و هیچ وقت هم نگذاشتند بروم و زمین بخورم و خون از کله ام فوران کند، اما بفهمم و یاد بگیرم. پس داستان من برمیگردد به تاتی کردن حالا سر قصه را بگیرید بیاید تا حالا که هنوز هزاران نکن و اگر و ای وای پشت سر من است و گاهی سنگینی اش روی شانه های من.
از این بابت همیشه فکر کرده ام چرا بعضی چیزها اَخ هستند و طرفشان نمی شود رفت یا بعضی چیز ها جیز هستند و اسمشان را نمی شود برد. مشکل اینجاست که جیز ها فقط به کبریت و قیچی و بخاری ختم نشد. با بزرگ شدن این خط قرمز ها درشت تر و پر رنگ تر و حجیم تر شد. من ماندم و یک دایره پر از انسانیت و مهربانی و خانومی اما هیچ وقت درست نفهمیدم انطرف خط چرا جیز است چرا بد شده چرا اگر بروم اق می شوم.
خودمانیم دیگر اصلا همین ویدیو وی اچ اس یادتان هست که مجاز نبود. حالا شده. چیزی فرق کرده؟ خیر ان بیچاره همان کاری را می کند که قبلا می کرده است. یا همین ماهواره، ممنوع هست ولی از هر هزار تا خانه یکی شان ندارد. یا همین اینترنت، تلفن همراه، فیسبوک، یاهو مسنجو هزار چیز دیگر که هست و شما هم می شناسید و اگر مشتری اش نباشید حداقل گذرتان به انجا افتاده است.
همه حرفی که می خواهم بزنم اینست که:
همه محصولی را که از خاک در می اورند که درجا دور نمی ریزند، گاهی ریشه اش می شود هویج خودمان و برگش می شود زباله. یا برگش می شود ریحان و نعنا و شمبلیله خودمان و ریشه اش می شود خوراک دام. می دانی؟
می گویم هر چیزی هر جایی هر ادمی کنار خوبی هایش بد هم هست یا هر دزد و غارتگری کنار بدی هایش خوبی هم دارد.
حتی همین صنعت سینما ، دوره سیاه و سفید بودنش تمام شد. یا دوره ای که دیزنی غول بی شاخ و دم می ساخت و فرشته بهشتی. الان زمانه خاکستری هاست. خوب و بد کنار هم. شر و خیر پیچیده در هم.
اینستاگرام هم همین است. برای کسانی که از خانه خودشان دور اند از مادر و پدر و دوستان عزیز تر از جان بی خبرند، این صفحه های مجازی حکم طلا را دارد.
یا هستند نویسنده هایی که، قسم راست می خورم از توی همین اینستاگرام یک وجبی پیدایشان کرده ام.
دوستانی دارم که به اندازه دست راستم دوستشان دارم انها را هم از همین اینستاگرام پیدا کرده ام.
ورزش چی، ورزش می کنید؟ من یکی وقت باشگاه رفتن را ندارم. مربی خصوصی هم که قد نصف هیکلم هزینه می برد. پس دست به دامن همین اینستاگرام می شوم. بدتان می اید اگر بگویم چنان پیشرفتی کرده ام که اگر با کلاس پیش می رفتم انقدر اشتیاق برای انجام و ادامه اش نداشته ام.
تجربه، اها خدا پدرتان را بیامرزد. من یک نفر هستم، نشسته ام در خانه خودم یا اصلا ایستاده ام چه فرقی میکند.اینکه یک ادمی شکل و شبیه من انطرف دنیا با یک زبان دیگر چه کار می کند، به چه فکر می کند، چه تجربیاتی دارد را از کدام سوراخ بفهمم بهتر است؟ خوب من می گویم سوراخ اینستاگرام.
کنار همه بدنساز ها و عکاسان دوزاری و شو من های ریز و درشت هستند ادم هایی که به درد من و امثال من می خورند. شاید به درد ادم های باحال تر از من هم بخورد اینش را شما بگویید. ولی مطمنم، بودن بعضی چیز ها بهتر از نبودشان است.
اینکه شما کدام سمت را بیشتر ببینید به خودتان و ابعاد دید و نگاهتان برمی گردد.
اینطوری به من نگاه نکنید والله من هم از اول ازل با ماهواره موافق نبوده ام و نیستم. همه چیز ها شامل لیست من نمی شود.چون برای من ضررش بیشتر از سود است. اصلا شاید هم راه درست کار کردنش را نمی دانم. فقط می دانم کار هایی که با ماهواره می شود کرد جای دیگر بهتر و باکیفیت بهترش فط و فراوان است. اما خصوصا در رابطه با اینستاگرام با صدای محکم و غرا می گویم بودنش بِه از نبودش است، مرا باور کنید.
اگر هم می گویید خب اصلا خودت جواب خودت را دادی، همه این ها را جایی دیگر پیدا می کنیم چه احتیاجی به اینستا، ولی من باز هم می گویم اره حق با شماست پیدا می شود ولی راستش ادم اصلش را در پکیج درست و درمان با آفرهای ریز و درشت نمی گذارد برود دنبال تقلبی و فیکش.
باور کنید دنیا به جایی شبیه به اینستا احتیاج دارد. این حرف را از من تقصیر کار بپذیرید. نمونه اش هم زیاد است. لینک اینستاگرامتان را بگذارید تا بگویم برایتان از نمونه های رنگ و وارنگش...