Nahid Taherian
Nahid Taherian
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

تجربه بحران و تولد دوباره

در زمستان ۹۹ روزهای سختی را پشت سر گذاشتم. یک بحران ذهنی را تجربه کردم. حالا که با یک سطح بالاتر از خودشناسی به مسئله نگاه می کنم، به خوبی می توانم واقعه را ریشه یابی کنم. اول، همراستا نبودن مسیر شغلی که در حال طی آن بودم با چشم انداز و ماموریت شخصی. دوم، بیکار ماندن استعدادها و نقاط قوت. و ضربه نهایی با زیر پا گذاشته شدن ارزشهای من از جمله صداقت و شفافیت و اعتماد وارد شد.

در ضمن بحران و مکالماتی که رد و بدل شد، حرف هایی زدم که برای خودم شوکه کننده بود و برایم سوال می شد که آیا این واقعا حرف و خواسته من بوده است؟ تا این که مهمترین سد که خودم بودم شکست و تصمیم گرفتم من واقعی را بی قضاوت بپذیرم.

مسلم است که بحران یک شبه ایجاد نشد. اما در پاسخ به سوال مدیریت شرکت که چرا آنقدر سکوت کردم تا کار به جاهای باریک بکشد، و این که چرا مسئله را زودتر مطرح نکردم، احتمالا دلیل آن شفاف و واضح نبودن مشکل و صورت مسئله برای خود من بوده است. من فقط از روی حال و سطح انرژی خود می دانستم که مشکلی وجود دارد اما آن را به موقع جدی نگرفتم.

تا جایی که می دانم و در همکاران هم دیده ام، اگر در مواجهه با بحران یک همکار، به قدر کافی همدلی و مکالمه سازنده صورت نگیرد، معمولا منجر به قطع همکاری با خاطره بد می شود و شاید فرد دچار بحران هم تا مدت ها نتواند مشکل را به خوبی ریشه یابی کند. فکر می کنم در زمانی که کارمند منفعل می شود، با فرم ها و جلسات روتین ارزیابی و بازخورد، می توان کمک کرد که مشکل و مسئله به موقع شناسایی شود. البته که مدیر هم باید خصوصیات یک coach را داشته باشد یا از یک coach کمک گرفته شود.

پی نوشت: صبر و روحیه همدلی مدیریت باعث شد تا این فرصت را داشته باشم که دوباره بر اوضاع مسلط شوم و کنترل و مسئولیت امور را در دست بگیرم. و با شناخت بهتری که نسبت به خود پیدا کردم، به یک راهکار برای حل مشکل برسیم.

خودشناسیهمدلیماموریتچشم اندازارزش
عاشق رشد و یادگیری, در تلاش برای حفظ تعادل در زندگی، دوستدار ورزش و طبیعت و دوچرخه سواری، در تلاش برای یافتن معنای زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید